منابع و سوالات کنکور کارشناسی ارشد کلیه رشته ها

تکنیک های تست زنی و جزوات کنکور سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی

منابع و سوالات کنکور کارشناسی ارشد کلیه رشته ها

تکنیک های تست زنی و جزوات کنکور سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی

چگونه کودک را به کتاب خواندن

چگونه کودک را به کتاب خواندن

 تشویق به کتاب خوانی در کودکان
اگر می خواهید کودکی، کاری را انجام دهد، اول باید خودتان آن را انجام بدهید! هر کسی که با بچه ها کار می کند می داند که ما امروزه با موانع توجه بسیاری روبرو هستیم. نه فقط حضور مسلط تلویزیون که فعالیت های اضافه بی پایان بعد از مدرسه، تکالیف مدرسه و ... زندگی بچه ها را پر کرده است. در عین حال ما باید بتوانیم خواندن، کلمات و ادبیات را برای بچه ها سرگرم کننده و جذاب کنیم. اولین کلید این کار این است که خودتان هیجان زده باشید. یکی از پیشنهاداتم این است که در حال خواندن غافلگیر شوید! آیا تا به حال کسی را ندیده اید که عمیقاً در کتاب فرورفته است؟ شک دارم که با دیدن این صحنه توانسته باشید خودتان را نگه دارید و پرسید: " ببخشید دارای چی می خونی؟ " بگذارید بچه ها هم همین طور شما را ببینید و غافلگیر کنند. اگر فرصتی برای خواندن دارید، حتماً این کار را در جایی انجام دهید که همه شما را ببینند!

این روزها چه می خوانـــی؟
از بچه ها بپرسید چه کتابی می خوانند و این کار را زیاد بکنید. وقتی خود من بچه بودم در حسرت بحث کردن درباره کتابها بودم. دوست داشتم کتاب بخوانم اما نمی توانستم و جالب نبود درباره اش با دوستانم حرف بزنم. برای همین برای کسانی که به خواندن علاقه نشان می دادند، به خصوص بزرگسالان، ارزش زیادی قایل بودم.

آفــــرینش فضا
بچه ها برای خواندن به مکانهای امن و راحت عشق می ورزند. بعضی ها دوست دارند زیر اشیا دراز بکشند. من می دانم که فضا و جا اغلب کم هم هست اما اگر می توانید مکانی در کلاس یا کتابخانه کنار بگذارید تا بچه ها برای خواندن در آنجا آزاد باشند. صندلی های نرم یا حتی وسایلی مثل چادر اسباب بازی عالی هستند. شاید بتوانید از کسی خواهش کنید که این ساخت و سازها، برایتان انجام بدهد. لااقل از آنها سؤال کنید!

نگاهـــی جدید به نمایشگــاه
همیشه تعدادی نمایشگاه فصلی وجود دارد اما شما هم می توانید نمایشگاه های متفاوتی داشته باشید. می توانید کلکسیونی از کتابها را به بچه ها بدهید تا درباره آنها نقد بنویسند یا کشوی کوچکی در کنار قفسه کتابها داشته باشید که بچه ها بتوانند آزادانه نظراتشان را بنویسند.

تابلوی پیغامهـــا: من اینجا بودم، تو کجا بودی؟
یادگرفتن خواندن، بزرگ و هیجان انگیز است. شما می توانید جایی برای نوشتن پیغام های روزانه و اطلاعیه های خاص کنار بگذارید. درست مثل دفاتر کار که یک تابلو برای آگهی و پیغام های شخصی به نام کارکنان وجود دارد. اگر چنین چیزی داشته باشید، مردم حتماً از آن استفاده می کنند. پدر و مادرها را تشویق کنید وقتی بچه ها دنبال کتاب می گردند، به نام آنها پیغام بگذارند و آنها را تشویق کنند. این هم راه جالب دیگری برای عادت کردن به مطالعه است.

داستـــان بی پایان
می توانید در یک کلاسور در کتابخانه، داستانی دنباله دار را بچسبانید. هر روز یک جمله یا یک پاراگراف بنویسید و بگذارید بچه ها ادامه داستان را خودشان تصور کرده و اضافه کنند.

گــــوشه شعــــــر و داستـــان
کتابدار ها هم می توانند یک گوشه از کتابخانه را به فضای کاری تبدیل کنند تا بچه ها برای خواندن یک کتاب مصور یا یک شعر به آنجا بروند. تنها چیزی که لازم دارید یک صندلی، یک تابلو و یک زنگ کوچک است. از زنگ وقتی استفاده می کنید که کسی بخواهد یک داستان یا افسانه را تعریف یا اجرا کند. این طوری از دیگران برای تماشا و شنیدن دعوت می کنید. اگر این کار به نظرتان بی نظم و آشوب ناک می رسد، زمانهای خاصی برای اتفاق افتادنش در نظر بگیرید.

من کــــی هستـــــم؟
کسانی که ذوق تئاتر بازی کردن دارند می توانند با لباس مبدل بچه ها را به ذوق بیاورند. این لباس مبدل می تواند بسیار ساده باشد. کلید کار در صحبتی است که می کنید. شما باید سر نخ هایی به بچه بدهید تا حدس بزنند شما کدام شخصیت از کدام کتاب هستید ممکن است بچه ها حدسشان را روی برگه ای بنویسند و اگر درست حدس زده باشند، جایزه بگیرند. شما باید به خوبی به داستان مسلط باشید و اگر شخصیت های فرعی را انتخاب کنید، بازی جالب تر می شود. پیشنهادات من اینها هستند. لباس آزمایشگاه برای ماری کوری یک ردای سیاه برای استادی در داستان هری پاتر.
من وقت ندارم
اگر وقت زیادی ندارید یا در زمانهای کوتاه با بچه ها در تماس هستید باید از راههای سریعتری استفاده کنید. یک پیشنهاد خوب در این مورد معماها و واقعیات باورنکردنی است. همیشه چنین کتابهایی در کتابخانه وجود دارد. شما می توانید آنها را در میز امانت نگه دارید و وآماده باشید که هر روز یک واقعیت جالب یا یک معما به بچه ها ارائه کنید.
در پایان ذکـــــر این نکته ضـــــروری است که :
هیچگاه بیش از حد به مطالعه کتاب اصرار نکنید. چون این امر نتیجه معکوس دارد و کودک را از کتاب گریزان می سازد.

چگونه کودک را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم؟

چگونه کودک را به کتاب خواندن علاقه مند کنیم؟

زمانی خواندن یک کتاب برای کودک خوشایند و لذتبخش است که موجودات خیالی داستان به پرواز در آیند، قطارها به صورت واقعی حرکت کنند و صدا بدهند و خرگوش ها در زیر نورماه به خواب بروند.هنگامیکه برای کودک خود کتاب می خوانید فرصت پیدا می کنید تا با صداهای موجودات و شخصیت های داستانی سخن بگویید، تخیلی رفتار کنید و حتی مانند یک کودک باشید.به عبارت دیگر از شخصیت واقعی خود خارج شده و مانند شخصیت های داستانی رفتار کنید. شما تصمیم می گیرید که چقدر هیجان زده باشید، شادی کنید، یا غمگین و حتی عصبانی شوید.چقدر باید روی یک شخصیت تأکید کنید و چه اندازه لازم است که بر هیجان قصه بیفزایید، به این ترتیب نتیجه کار منحصر به فرد خواهد بود.
کودک در سنین خیلی پایین ( شیرخوارگی ) که درکی از معانی واژه ها ندارد و تفاوت ظریف موجود بین آنها را نمی فهمد، از شنیدن صداهای متنوع شما و دیدن احساسات و عواطف شما لذت می برد . ادای عبارت های داستان توسط شما حاوی علایم و نشانه های محرمانه است که فقط شما و فرزندتان مفهوم آنها را درک می کنید. چگونه برای فرزند خود کتاب می خوانید؟ با صدای آهسته، با لحنی گرم و دلنشین، با شور و حرارت یا ...؟ به هر شیوه ای  که برای کودک خود کتاب بخوانید، می توانید بیش از پیش به او نزدیک شده و از کنار یکدیگر بودن لذت ببرید. وقتی که کودک از سنین پایین با کتابخوانی آشنا شود، همراهی شما به او کمک می کند که به تدریج مهارت های فردی خود را گسترش داده و تکامل بخشد. ارزشمندترین دستاورد نیز علاقه مند شدن به کتاب است .

انتخاب کــــــــردن کتاب بــــرای کـــــودکان
به دنبال کتاب هایی بگردید که داستان های خوب و متنوعی دارند، کتاب ها ی مصور و کتاب هایی که شما نیز از مطالعه آنها لذت می برید و کتاب هایی که با خلق و خوی کودک شما سازگار است. برای انتخاب کتاب مرحله زندگی کودک خود را در نظر بگیرید، و ببینید در چه دوره تکاملی قراردارد.نخستین دوره کودکی ، دوره ای است که بچه ها مهارت های سرگرم کننده متعددی را فرا می گیرند و با شرایط تازه ای روبه رو می شوند. برای کودکان مختلف و مناسبت های گوناگون، کتاب های متنوعی موجود است، تقریباً درباره هر موضوعی کتاب وجود دارد. به دنیا آمدن فرزند دوم، نگهداری از کودک، دوست یابی، دوستان واقعی و غیرواقعی، به مدرسه رفتن، اخلاقهای خوب، اخلاقهای بد، عواطف و احساسات، همکاری کردن، به دکتر رفتن، به دندانپزشکی رفتن، تنها بودن با خواهر یا برادر خود، خوابیدن و حتی مــــراسم مذهبی. آیا تا به حال پس از خواندن عبارتی از یک کتاب به فکر نیفتاده اید که: " این موضوع همان چیزی است که می خواهم با کودکم در میان بگذارم... "؟ خواندن کتاب کودکان ، به بزرگسالان ( والدین ) کمک می کند تا بتوانند آنچه در ذهن خود دارند، بیان کنند. چیزهایی که گاه والدین نمی توانند برای ادای آن واژه ای بیابند.

 کتابـــــــــی را برای فــــرزند خود انتخاب کنید کـــه :
هر دو از خواندن آن لذت می برید و به موضوع آن علاقه مندید.
با خواندن آن، کودک شما دانستنیهایی درباره جهان پیرامون خود می آموزد.
به شما کمک می کند که آنچه درذهن خود دارید، بیان کنید.
به کودک کمک می کند تا احساس خوب و مثبتی از خود داشته باشد و به قابلیت های تازه خود پی ببرد.
به کودک کمک کند که بداند در دنیای اطراف او کودکان دیگری هم هستند که شرایط  و احساسات مشابهی با او دارند.
به کودک کمک کند تا مفاهیم و معانی ارزشها، سنتها، خانواده، جامعه و... را درک کند.

در سنین شیرخوارگی، کودک از خواندن چه نوع کتاب هایی لذت می برد؟
?- کودک از بدو تولد از شنیدن صدای کتاب خواندن شما لذت می برد، برای او شنیدن صدای گرم و دلنشین شما لذتبخش ترین چیز در دنیاست. تا زمانی که کودک با حوصله به سخنان شما گوش می دهد کتابخوانی را ادامه دهید. 
?- قبل از خواب ، هنگامی که کودک با شیئی بازی می کند و آن را روی زمین می غلتاند زمان مناسبی برای گوش کردن به کتاب خوانی شماست.
?- به کودک امکان آشنا شدن با کتاب به شیوه خودش  را بدهید. در این سن ،  کودک دوست دارد اشیاء را بـِجَود، پاره کند، روی آنها بنشیند یا بایستد . بنابراین از کتابهای نرم ، پارچه ای و مقاوم استفاده کنید.
?- کتاب هایی که در هر صفحه، یک تصویر کامل و مشخص دارند.
?- کتاب هایی که داستان بسیار کوتاه و درباره موضوع هایی آشنا و مملوس با زندگی کودک دارند.

در دوره نـــــوپایی ، مناسب تـــــرین کتاب ها بــــرای کــــودکان کدامند؟
داستان های کوتاه در باره موضوع های مختلف و متنوع .
کتابهای کارتی ( هرصفحه از کتاب یک کارت جداگانه است) و داستان هایی که از زندگی روزمره کودک سرچشمه گرفته اند.
کتاب هایی که اشعار موزون دارند و بچه ها می توانند آنها را تکرارکنند.
کتاب هایی که مضمون واحدی دارند. به طور مثال درباره شکل های هندسی، رنگ ها یا حروف الفبا نوشته شده اند.
کتاب های مورد علاقه کودکان پیش دبستانی کدامند؟
کتاب هایی که داستان بلند و کمی پیچیده تر دارند.
کتاب هایی که اشعار موزونی دارند و درباره زندگی روزمره کودکان نوشته شده اند و برای گسترش دنیای آنها و افزایش دانسته هایشان سودمندند.
لطیفه، قصه های بلند، قصه های محلی و سنتی که ترسناک نباشند.

چگونه فرزند خود را برای مدرسه آماده کنیم؟

چگونه فرزند خود را برای مدرسه آماده کنیم؟

نانسی پائولو - مهر
می توان گفت ، هیچ ویژگی و مهارتی وجود ندارد که بچه‌ها برای پیشرفت در مدرسه به آن نیاز نداشته باشند. برخی از این ویژگی‌ها و مهارت‌ها عبارتند از : بهداشت خوب و سلامت جسمانی ، بلوغ فکری و اجتماعی ، مهارت های زبانی ، توانایی حل مسأله ، تفکر خلاق ، و اطلاعات عمومی درباره جهان .
در حالی که به فرزند خود کمک می‌کنید در هر یک از زمینه های یاد شده پیشرفت کند ، به خاطر داشته باشید که :
* میزان پیشرفت بچه‌ها متفاوت است.
* بعضی بچه‌ها در بعضی زمینه‌ها قوی ترند.
همچنین به خاطر داشته باشید که آماده شدن برای مدرسه ، تا حدی به انتظارات مدرسه مورد نظر از دانش آموز بستگی دارد. ممکن است مدرسه ای بخواهد ، کودک در گوشه ای ساکت بنشیند و الفبا بیاموزد و مدرسه دیگری انتظار داشته باشد ، دانش آموز با بچه های دیگر پیش برود.
به نظر می‌رسد ، بچه هایی که می‌توانند خود را با انتظارات مدرسه وفق دهند ، ازآمادگی بهتری برخوردارند. ممکن است شما دوست داشته باشید از مدرسه فرزند خود دیدن کنید و از انتظارات مدیر و معلمان مدرسه اطلاع یابید. و درباره اختلافات نظر خود با آن‌ها به بحث بپردازید. هر چند مدرسه‌ها در برنامه های خود اولویت های متفاوتی دارند ، اما بسیاری از مربیان درباره عواملی که در موفقیت دانش آموزان نقش به سزایی دارند ، هم عقیده اند. این عوامل عبارتند از :

بهداشت و سلامت جسمانی
کودکان به غذای خوب ، خواب کافی ، فضای مناسب برای بازی و مراقبت های پزشکی نیازمندند. اگر این امکانات برای بچه‌ها فراهم شود ، آن‌ها می‌توانند زندگی خوبی را شروع کنند و مشکلاتی را که در زندگی با آنها روبرو می‌شوند ، مانند ، ناراحتی های جسمانی و مشکلات یادگیری ، کاهش دهند.
بهداشت مطلوب برای بچه‌ها ، قبل از تولد و با مراقبت های پیش از زایمان آغاز می‌شود. مادران باردار ، در طول دوره بارداری حتماً باید به پزشک یا درمانگاه مراجعه کنند ، غذاهای مقوی بخورند ، از مصرف الکل ، توتون و مواد مخدر بپرهیزند و استراحت کافی داشته باشند. زنان بارداری که از مراقبت های پزشکی مناسبی برخوردار نیستند ، شانس تولد بچه هایی با ویژگی های زیر را افزایش می‌دهند :
* هنگام تولد وزن کمی دارند و امکان این که در طول زندگی با مشکلات جسمی و ناتوانی در یادگیری روبه رو شوند ، زیاد است.
* دچار آسم هستند.
* عقب افتادگی ذهنی دارند.
* دارای مشکلات گفتاری و زبانی هستند.
* قدرت تمرکز ذهنی ندارند .
* بیش فعالند.
اگر کودک شما برخی از این مشکلات را دارد و یا قبلاً داشته است ، هر چه زودتر با پزشک حوزه مدرسه یا نماینده های محلی خود مشورت کنید. بسیاری از جمعیت‌ها ، خدمات رایگان یا ارزان قیمتی برای کمک به شما و فرزندتان ارائه می‌دهند.
کودکان ، بعد از تولد نیز باید از بهداشت مناسب برخوردار باشند. یک رژیم غذایی خوب می‌تواند در این زمینه بسیار مؤثر باشد. بچه های که در سنین مدرسه هستند ، اگر غذای خوب و مقوی مصرف کنند ، تمرکز بهتری در کلاس درس خواهند داشت. غذای آن‌ها باید شامل این مواد باشد : انواع نان ، غلات ، میوه ، سبزیجات ، گوشت ، مرغ ، ماهی و یا جانشین آن‌ها ( مانند : تخم مرغ ، لوبیا و نخود خشک شده ) ، شیر ، پنیر و ماست . بهتر است ، از خوردن چربی و شیرینی زیاد بپرهیزند. معمولاً بچه های 2 تا 5 ساله می‌توانند غذاهایی را مصرف کنند که بزرگ ترها می‌خورند ؛ البته در حجم کم تر. پزشک کودک شما یا درمانگاه‌ها ، توصیه های خوبی برای تغذیه کودکان و بچه های نو پای زیر 2 سال دارند.
بچه های پیش دبستانی ، به طور مرتب ، به معاینات پزشکی ، دندانپزشکی و واکسیناسیون نیازمندند. مراقبت های پزشکی به صورت دائمی به اندازه زمانی که بچه‌ها بیمار یا دچار صدمه جسمانی شده اند ، اهمیت دارد.
واکسیناسیون کودکان از حدود 2 ماهگی شروع می‌شود و آن‌ها را از ابتلا به 9 بیماری : سرخک ، اوریون ، سرخجه ، دیفتری ، کزاز ، سیاه سرفه ، آنفلوانزا ، فلج اطفال و سل مصون می‌سازد. این بیماری‌ها ، می‌توانند صدمات جبران ناپذیری به رشد ذهنی و جسمی کودکان وارد آورند . معاینه دندان های کودکان نیز حداقل از 3 سالگی آغاز می‌شود و باید به طور مرتب ادامه یابد.
ایجاد فرصت هایی برای ورزش و رشد هماهنگ بدنی ، برای بچه های پیش دبستانی ، اهمیت خاصی دارد. آن‌ها همچنین برای تقویت ماهیچه های بزرگ بدن ، به تمرین هایی مانند : پرتاب توپ ، دویدن ، جهیدن ، بالا رفتن و حرکات موزون نیاز دارند. تمرین هایی که برای تقویت ماهیچه های کوچک بدن ، به خصوص ماهیچه های دست‌ها و انگشتان توصیه می‌شود ، عبارتند از : نقاشی با مداد رنگی ، درست کردن پازل ، کار با قیچی و باز و بسته کردن زیپ لباس ها.
کودکستان محل مناسبی برای پرداختن به این قبیل کارها و کسب مهارت است .
والدین که بچه های معلول دارند ، به محض برخوردن با هر گونه مشکلی ، باید خیلی زود به پزشک مراجعه کنند. رسیدگی به موقع به این بچه‌ها ، به رشد استعدادهای آن‌ها کمک می‌کند.

آمادگی اجتماعی و عاطفی
بچه‌ها معمولاً هنگام ورود به مدرسه بسیار هیجان زده هستند. آن‌ها در مدرسه با محیطی روبه رو می‌شوند که با محیط خانه یا حتی محیط پیش دبستان فرق دارد.
در مدرسه بچه‌ها مجبورند در گروه های بزرگ کار کنند و با بزرگسالان جدید و بچه های دیگر کنار بیایند . آن‌ها باید توجه و محبت معلم خود را با بچه های دیگر تقسیم کنند. برنامه روزانه آن‌ها نیز فرق می‌کند. اغلب بچه‌ها ، مدرسه را با مهارت‌ها ی اجتماعی و بلوغ عاطفی آغاز نمی کنند. این مهارت‌ها را می‌توان با دقت و تمرین کافی آموخت. اگر از قبل فرصت هایی برای رشد برخی ویژگی‌ها در بچه‌ها فراهم شده باشد ، آن‌ها شانس بیش تری برای کسب موفقیت در مدرسه دارند. این ویژگی‌ها عبارتند از :
اعتماد به نفس : بچه‌ها باید بیاموزند ، نسبت به خود احساس خوبی داشته باشند و باور کنند می‌توانند موفق شوند. بچه هایی که اعتماد به نفس بالایی دارند ، وقتی دست به کاری جدید می‌زنند و بار اول موفق نمی شوند ، دست از تلاش بر نمی دارند.
استقلال : بچه‌ها باید بیاموزند ، کارهایشان را خود انجام دهند.
انگیزه : بچه‌ها باید خواهان یادگیری باشند و در آن‌ها انگیزه برای درس خواندن ایجاد شود.
کنجکاوی : بچه‌ها ذاتاً کنجکاوند و برای به دست آوردن فرصت های بیش تر یادگیری ، باید همان طور کنجکاو باقی بمانند.
پشتکار : بچه‌ها باید یادبگیرند ، کاری را که شروع کرده اند ، تمام کنند.
همکاری : بچه‌ها باید بتوانند با بچه های دیگر سازگار شوند ، معنای همکاری را بفهمند و نوبت را رعایت کنند.
خویشتن داری : بچه‌ها در دوره پیش دبستانی باید بفهمند که بعضی از رفتارها ، مانند ضرب و شتم ، ناشایست هستند و بیاموزند که برای نشان دادن عصبانیت ، راه های خوب و بد وجود دارد.
همدلی : بچه‌ها باید دیگران را دوست داشته باشند و یاد بگیرند به احساسات آنان اهمیت بدهند. والدین حتی بیش از مدرسه و مراکزی که وظیفه مراقبت از بچه‌ها را دارند ، می‌توانند به بچه‌ها درس همدلی بیاموزند.
اگر مایلید فرزندان شما چنین ویژگی های مثبتی پیدا کنند ، توصیه های زیر را به کار بندید :
• مهم نیست چگونه ، اما بچه‌ها باید حس کنند که شما از آن‌ها مواظبت می‌کنید:
بچه‌ها از آنچه از دیگران می‌بینند یا می‌شنوند ، تقلید می‌کنند . اگر والدین ورزش کنند یا غذای کافی بخورند ، بچه‌ها بیش تر تمایل پیدا می‌کنند این کار‌ها را انجام دهند. در صورتی که والدین با دیگران با احترام رفتار کنند ، بچه‌ها نیز یاد می‌گیرند به دیگران احترام بگذارند و اگر والدین در کارها مشارکت داشته باشند ، بچه‌ها می‌آموزند به خواسته های دیگران نیز توجه کنند.
• نسبت به مدرسه و یادگیری نگرش مثبت داشته باشید :
هر کودکی که پا به عرصه وجود می‌گذارد ، محتاج کشف و یادگیری است. اگر پدر و مادر خواهان پرورش این ویژگی‌ها در کودک خود هستند ، باید کنجکاوی اورا تحریک کنند. نشان دادن علاقه به آنچه کودکان انجام می‌دهند ، سبب می‌شود ، آن‌ها از دستاوردهای خود احساس رضایت کنند.
اگر والدین نسبت به رفتن فرزندشان به مدرسه هیجان زده باشند ، بچه‌ها نیز دچار اضطراب می‌شوند. هنگامی که فرزند شما می‌خواهد وارد کودکستان شود ، سعی کنید راجع به جاذبه های مدرسه با او صحبت کنید . با او درباره فعالیت های هیجان انگیزی که در مدرسه انجام می‌شود ، مانند گردش های علمی و کارهای هنری سرگرم کننده ، سخن بگویید و سعی کنید با علاقه و اشتیاق زیاد درباره آنچه که او در مدرسه خواهد آموخت ، مانند : خواندن ، نوشتن ، اندازه گیری کردن و وزن کردن ، حرف بزنید.
• برای فرزند خود ، فرصت هایی برای تمرین و تکرار فراهم کنید: سینه خیز رفتن ، ادای کلمات جدید و یا حتی نوشیدن یک فنجان چای ، نیاز به تمرین دارد. بچه‌ها نه تنها از تکرار کارها خسته نمی شوند ، بلکه با انجام دوباره کارها آن‌ها را یاد می‌گیرند و اعتماد به نفس لازم را برای انجام کارهای جدید پیدا می‌کنند.
• در زندگی فرزندتان نظم و انضباط مناسبی برقرار کنید: همه بچه‌ها تا اندازه ای به محدودیت نیاز دارند. معمولاً بچه هایی که والدینی منضبط و در عین حال با محبت دارند ، از نظر مهارت های اجتماعی بهتر و عملکرد شان در مدرسه مثبت تر از بچه هایی است که والدین شان ، آن‌ها را زیاد محدود می‌کنند یا کاملاً آزاد می‌گذارند ، است . در این رابطه توصیه های زیر ضروری به نظر می‌رسند :
* در ضمن این که فعالیت های بچه‌ها را هدایت می‌کنید ، از ایجاد محدودیت های غیر ضروری و تسلط بر اوضاع بپرهیزند.
* هنگامی که از فرزند خود می‌خواهید کاری را انجام دهد ، برایش دلایل کافی بیاورید. برای مثال ، بگویید : لطفاً کامیونت را از روی پله‌ها بردار ، چون ممکن است پای کسی به آن بر خورد کند و پرت شود. نه این که بگویید : این کار را انجام بده ، چون من می‌گویم .
* به صحبت های فرزند خود گوش دهید تا به خواسته های او پی ببرید و این که آیا به کمک خاصی نیاز دارد یا نه ؟
* موقع عصبانیت ، عشق و علاقه و احترام خود را نسبت به فرزندتان نشان دهید. از کار او انتقاد کنید، نه از خودش . مثلاً بگویید : من دوستت دارم ، اما این صحیح نیست که روی دیوارها نقاشی بکشی . وقتی این کار را انجام می‌دهی ، من عصبانی می‌شوم.
* به فرزندتان در انتخاب راه و حل مشکلات کمک کنید. شما ممکن است از فرزند 4 ساله خود بپرسید : چه کار کنیم که دیگر کوین به اسباب بازی های تو دست نزند ؟
* مثبت نگر و مشوق کودک خود باشید. او را به خاطر کار نیک تشویق کنید. لبخند رضایت و تشویق شما ، بیش تر از تنبیه های سخت ، رفتار خوب را در کودکان شکل می‌دهد.
* اجازه دهید بچه‌ها خیلی از کارها را خودشان انجام دهند : کودکان به مراقبت زیادی نیاز دارند ، ولی کم کم یاد می‌گیرند که با انجام کارهایی مانند ، پوشیدن لباس و مرتب کردن اسباب بازی های خود ، مستقل شوند و اتکا به نفس خود را تقویت کنند. بسیار اهمیت دارد که در هر کاری به جای آن‌ها تصمیم گیری نکنید و اجازه بدهید خودشان تصمیم بگیرند. به یاد داشته باشید ، فقط زمانی به آن‌ها حق تصمیم گیری بدهید که یک راه بیش تر وجود نداشته باشد.
فرزندان خود را تشویق کنید با بچه های دیگر بازی کنند و درکنار بزرگ ترهایی بمانند که از اعضای خانواده آن‌ها نیستند. بچه های پیش دبستانی به خصوص به این فرصت های اجتماعی بیش تر نیاز دارند تا یاد بگیرند که چگونه از دید دیگران به مسائل نگاه کنند. اگر بچه‌ها قبلاً تجربیاتی از برخورد و نشست و برخاست با بزرگسالان وبچه های دیگر داشته باشند، با معلمان و همکلاسی های خود سازگاری بیش تری خواهند داشت.

اضطراب کودک با بازی تخلیه می‌شود.

اضطراب کودک با بازی تخلیه می‌شود.
احساسات کودکان به وسیله بازی بروز پیدا ‌کرده و تنش‌ها و اضطراب‌های او تخلیه می‌شود.
روان‌شناسان معتقدند بازی در کودکان معادل صحبت کردن در بزرگسالان است بنابراین نمی‌توان بازی را منحصر به دوره کودکی دانست بلکه بازی در تمام عمر انسان با اشکال مختلف وجود دارد همچنان که در فرهنگ اسلام و سخنان ائمه هم بر بازی در کودکان تاکید فراوانی شده است. 
بازی در سلامت کودک و رشد اجتماعی او نقش بسزایی دارد؛ به طوری که ثابت شده است بازی می‌تواند یک نوع تجربه رقابت برای کودک باشد و پذیرش پیروزی و شکست را به او آموزش دهد.  
 همچنین نوعی همانند‌سازی و الگوبرداری، ابراز وجود، آموزش ارتباط با دیگران، کشف محیط پیرامون خود و ارضای حس کنجکاوی کودک آموخته می‌شود. 
یادگیری زبان، تقویت هوش و آموزش مفاهیم (یادگیری اشکال، ‌فضا و حجم) از جمله این تاثیرات است.
 همچنین بازی سبب رشد عاطفی کودک می‌شود به عبارتی با بازی حس برتری ‌جویی کودک ارضاء می‌شود، احساسات او بروز پیدا کرده و در نهایت کودک را برون‌گراتر می‌کند و تنش‌ها و اضطراب‌های کودک از طریق بازی تخلیه و نوعی کسب لذت و افزایش اعتماد به نفس در کودک را ایجاد می‌کند.   
 بازی سبب تقویت ارتباط والدین با کودک می‌شود به شرط این که پدر و مادر در بازی مشارکت کرده و دخیل باشند و در حین بازی سعی کنند مسوولیت‌پذیری و اصول اخلاقی و تربیتی را به فرزندشان آموزش دهند. 
کودکی که با آب بازی می کند، درحال یادگیری علت و معلول گرما و سرما، جاری شدن و فرو رفتن آب در زمین است. این کودک پس از اینکه به عنوان موجودی کوچک در دنیایی بزرگ یک روز سخت را پشت سر گذاشته، با آب بازی آرامش پیدا میکند. او لغات جدید می آموزد، به خاصیت خیس بودن آب و جنس حبابها فکر می کند و شما تصور می کنید که او فقط مشغول خراب کاری است. آب یک وسیله بازی است که به طور طبیعی و دایم در خانه ها وجود دارد. بچه های کوچک آب بازی را دوست دارند و در مورد آن بسیار کنجکاو هستند. از آن جایی که می توان با آب، بازیهای متنوعی را انجام داد، علاقه مندان فراوانی در سطح جهان دارد. کودکان نوپا دوست دارند از طریق حواسشان بخصوص حس لمسه به کشف بپردازند. آنها از انجام هرگونه عملی که حواس آنها را تحریک کند لذت می برند. آب بازی یکی از این اعمال است. نحوه بازی کودکتان با آب به شما نشان می دهد که به چه چیزی علاقه مند است. این کار ممکن است به سادگی تماشای حباب هایی باشد که از لابه لای انگشتان او خارج شده و به همراه آب به سوی ظرفشویی سرازیر می شود. بچه ها دوست دارند دست هایشان را در دستشویی های کوتاه بشویند و در آنها بازی کنند. یکی از مسئولان می گوید:" ما آینه های بزرگی جلوی دستشویی و ظرفشویی ها گذاشته ایم تا بچه ها بتوانند خودشان را ببینند. اشیاء مختلف را در آب می ریزیم تا کاوش کنند. وسایلی در عین حال برای آنها توضیح می دهیم که وقتی مثلا برگها خیس می شوند چه اتفاقی می افتد؟!"
حتــــی بین آب بازی و کلماتـــی که کـــودک مـــی گوید ارتباط وجود دارد.
در هنگام کسب تجربه عملی با کودک نوپای خود از کلمات مناسب هم استفاده کنیم. و آب موضوع جالبی برای این موجودات کوچک است. تیلور یکی از مسئولین امور بازی کودکان می گوید : "والدین و کودکان نوپا می توانند با هم راجع به آب گفتگو کنند و ازاین طریق به کشف دنیای زبان بپردازند.راجع به ریختن آب، پخش شدن و چلپ و چولوپ آن و خاصبت بارانی شدن آن با کودک خود صحبت کنید. دایره لغات آنها را با توصیف وقایع، گسترش دهید." حتی می توانید در مورد آب برایش داستان تعریف کنید یا مطلبی بخوانید. با کودک خود وارد آب بازی شوید. در یک گوشه با حوله ننشینید و او را تماشا کنید. با او آب بازی کنید، هیاهو راه بیندازید. به او نشان دهید که از بازی با او لذت می برید. درتمام کارهایی که در خانه با آب انجام می دهید کودکتان را سهیم کنید. مثلا کودک شما می تواند برای شما شربت درست کند. می تواند فنجان های پلاستیکی را در ظرفشویی بشوید. می تواند هنگام کار کردن ماشین لباسشویی شاهد غوطه ور شدن لباسها در آب باشد.
آب بازی فقط مخصوص فصل تابستان نیست، گرچه این فصل بسیار مناسب است ولی فصل بهار هم خوب است. این فصل با خود گل وشل و گودالهای آب همراه می آورد. پوشاک مناسبی به تن کنید و همراه کودک نوپای خود از خانه بیرون بروید. حتی در فصل زمستان هم آب بازی را قطع نکنید. مقداری برف به داخل خانه بیاورید و شاهد آب شدن آن باشید. به آب شدن قندیلهای یخی و به قطره های آبی که از آنها می چکد توجه کنید. فصل زمستان امکانات زیادی برای کشف و جستجو دارد مثلا برف آبکی و برف پوک برای خلاقیت بچه ها در این فصل موجود است. کودکان می توانند قندیل های کوچکی را در دست بگیرند و بشکنند. صدایی که از شکستن آنها ایجاد می شود شگفت انگیز است. از همه اینها بهتر محکم قدم گذاشتن در چاله آبی است که به وسیله یخ نازکی پوشیده شده است.
نکات ایمنــــی بــــــرای آب بازی
1- یک کودک نوپا در آب بسیار کم هم ممکن است خفه شود. همیشه هنگام آب بازی کودکان کاملا مراقب آنها باشید حتی وقتی در یک وان کوچک آب بازی می کنند.
2- وان یا ظرف آب بازی را بعد از اتمام بازی همراه با کودک خالی کنید. تمیز کردن این ظروف قسمتی از مکاشفه کودک است. همراه با او خالی شدن آب را ببینید و شگفت زده شوید.
3- مراقب باشید کف حمام، دیوارها و یا علفزاری که در آن آب بازی می کنید خیلی خیس و لغزنده نشده باشند. یک جفت حوله ی بزرگ دم دست داشته باشید. اگر بیرون از خانه هستید، محل بازی را تغییر دهید تا یک جای خاص خیلی خیس نشود.
راههــــــــای بازی با آب
1- تکه های یخ وسیله ای بسیار سرگرم کننده هستند، آنها سرد و لغزنده اند و درست جلوی چشمان شما آب می شوند. ( حتما در کنار کودک خود باشید چون بلعیدن تکه های کوچک یخ ممکن است باعث خفگی شود.)
2- مقداری لباس عروسک جمع آوری کرده و کمی آب و صابون تهیه کنید. کودک شما می تواند به روش سنتی لباس بشوید. همین کار را می تواند با ظروف و عروسک هایش انجام دهد. حتی جوراب های کوچک خود را می تواند بشوید.
3- مقداری رنگ خوراکی یا آب میوه رقیق به آب اضافه کنید.
4- کلیه وسایل موجود در آشپزخانه را که میتوان با آن آب بازی کرد پیدا کنید. مثل: قاشق و ملاقه های پلاستیکی کوچک و بزرگ، قیف، آبکش، صافی، اسفنج و کفگیر. برای آب بازی دایم چند ظرف کهنه ی پلاستیکی در نظر بگیرید و ته آنها را یک یا چند سوراخ کنید. ظرفهایی که یک سوراخ دارند مانند رودخانه کوچکی عمل می کنند که برای مدتی طولانی جریان دارند و ظرفهایی که چند سوراخ دارند دوش را نشان می دهند.
5- یک ظرف پلاستیکی را با آب رنگی پر کرده و در فریزر بگذارید. این ظرفها می توانند به منزله آجرهایی در قلعه برفی باشند یا میتوانند در وان حمام یا استخر کم کم آب شوند.
6- از ظروف مخصوص اسپری برای آب پاشی کردن می توانید استفاده کنید. کودک می تواند برای مثال قسمتی از دیوار خانه را رنگ بزند ( با آب پاش اسپری ) یا چمن را آبیاری کند.
7- یک میهمانی با سرویس چایخوری اسباب بازی ترتیب دهید از عروسک نیز استفاده کنید. بخورید، بیاشامید و روی صندلیهای کوچک بنشینید و شاد باشید.
8- یک تنگ پلاستیکی شفاف را پر از آب کنید و به کودک نشان دهید که از پشت تنگ آب دستهایش چقدر بزرگ دیده می شوند.
9- به کودکتان کمک کنید تا یک طرف خانه یا پیاده روی جلوی خانه تان را با یک سطل آب و یک فرچه رنگ بزند. او می تواند از یک غلتک هم برای این کار استفاده کند.
10- یک ظرف بزرگ پر از آب با تعدادی اسباب بازی برای کودکتان در نظر بگیرید تا بتواند تجربیاتی با عروسک پلاستیکی شناور و ماشین کوچک غیر قابل شناور، یک تکه چوب، یک تکه اسفنج، یک تکه صابون و چند قطعه یخ شناور داشته باشد.
بــــردن کـــودک به استخـــــــر
یکی دیگر از راههای آب بازی باکودکتان این است که با او به استخر بروید. استخرهایی که صدا در آنها انعکاس پیدا می کند و رنگ دیوارهای آن روشن است، برای کودکان مناسب نیستند. محیط استخر باید برای کودکان شاد و مهیج باشد. کودکان وقتی می بینند شما چگونه حباب درست می کنید و این کار چقدر سرگرم کننده است لذت می برند و آنها نیز به طور اتفاقی این کار را انجام می دهند. ترکیب آموزش و بازی کار بسیار مهمی است. انتظار نداشته باشید کودکتان در استخر صرفا شنا بیاموزد. یک کودک نوپا شاید چلپ چلوپ کردن و حباب درست کردن را یاد بگیرد و در آب احساس راحتی بیشتری کند. مراقب باشید و بدانید کودک نباید مدت زیادی در آب بماند. باید عمق آبی که بازی می کند بسیار کم باشد تامحیط امنی برای بازی ایجاد شود. از کودک خود دور نشوید و همیشه نزدیک او باشید.
خلاصــــــه اینکــــــه:
آب بازی در عین حال که موجب سر و صدا و تحرک می شود ولی می تواند بد خلق ترین کودکان را آرام سازد. آب یک ماده ی آرام بخش است. اگر کودک شما روز غیر قابل تحملی داشته و هیچکس نتوانسته کاری برای او انجام دهد؛ گاهی اوقات یک لگن پر از آب می تواند برای آرام ساختن او مفید باشد.

مفهوم یادگیری

مفهوم یادگیری

 کسانیکه دارو مصرف می­کنند و یا معتادند حالات و رفتار آنها در قبل از مصرف دارو در فرد ایجاد می­گردد می­توان یادگیری دانست؟ جواب خیر است. چون این تغییرات پایدار نیست و به محض اینکه اثر دارو از بین برود فرد به حالت اول خود بر­می­گردد.
 پس :
1.تغییرات حاصل از رشد یادگیری نیست هرچند پایدار باشد.
2.تغییرات حاصل از مواد شیمیایی و دارو یادگیری نیست .
3.تغییرات که بر اثر واکنشاتی که در انسان پدیدار می­گردد، امثال خشم، ‌عصبانیت ، هیجان یادگیری نیست.
هیلگارد می­گوید تغییراتی که بر اثر تجربه فرد حاصل شده باشد یادگیری است یا به عبارتی تغییرات رفتار بالقوه در مقابل رفتار بالفعل است.
بعضی­ها عنوان می­کنند یادگیری یعنی تغییرات قابل مشاهده و اندازه­گیری، اگرچه هیلگارد هم نوعی رفتار گرا است، اما گامی را فراتر گذاشته و می­گوید: « خیر . رفتار قابل شاهد یادگیری نیست. بلکه رفار بالقوه یعنی آن تغییراتی که در درون ذهن ارگانیسم ایجاد می­شود و مهارتهایی که ذهن کسب می­کند یادگیری است.»
به عنوان مثال :
میزان انرژی در فنر تا شده مشخص و قابل مشاهده نیست. اما به محض اینکه دست باز شود و فنر آزاد گردد. میزان انرژی ذخیره شده مشخص
می­گردد. پس وقتی ما آن عمل یا رفتار را تبدیل می­کنیم قابل مشاهده و درک است. براساس این، این تفاریف و مثالها یادگیری قابل مشاهده نیست اما عملکرد آن قابل یادگیری است.
هیلگارد، عملکرد را نتیجه یادگیری می­داند نه خود یادگیری.
البته این انتقاد وارد است. اگر تغییرات بالقوه است در درون ذهن، پس چگونه می­توانیم بفهمیم و یا اندازه بگیریم که فرد یاد گرفته در اینجا می­گوییم از روی عملکرد فرد.
دقت کنید عملکرد همیشه مساوی با یادگیری نیست، چون عملکرد شرایط و موقعیت می­خواهد.
مثال دیگر :
فرض کنید شما دانه گندم را از لحاظ ژنتیکی تغییراتی در آن ایجاد کردید و می­گوییید این بذر اصلاح شده است یعنی محصول­دهی آن بالا و قدرت رویش آن بالا و مقاومتر است شاید فردی بگوید این دانه با بقیه دانه­های گندم مساوی است و فرقی ندارد. در جواب می­گوییم نه، این تغییرات بالقوه در درون آن ایجاد شده و اگر می­خواهید مشاهده کنید بایدکشت کرد. یادگیری هم در ذهن صورت می­گیرد مشاهده کنید باید کشت کرد . یادگیری هم در ذهن صورت می­گیرد . اما اگر نتیجه آن را می­خواهید ببینید باید رفتار بالقوه را به بالفعل تبدیل کنید . لذا مجموعه فعالیتهایی که دانش آموز در کلاس درس انجام می­دهد چه از لحاظ کلامی چه مهارت عملی، چه نوشتاری اینها همه نتیجه یادگیری است که براساس این داده­ها قابل مشاهده است. و ما می­توانیم ببینیم که فرد چقدر یادگرفته اما با توجه به مطلبی که در بالا مشاهده است و ما می­توانیم ببینیم که فرد چقدر یادگرفته اما با توجه به مطلبی که در بالا به آن اشاره شد یعنی عملکرد شرایط و موقعیت می­خواهد .
معلمین باید توجه داشته باشند که شرایط خیلی مهم است. مثلاً‌اگر دانه گندم اصلاح شده . در حاشیه کویر و زمین نا مرغوب بخواهد رویش کند یک نوع محصول می­دهد و در زمین مرغوب یک نوع محصول دیگر. بنابر این تغییرات به یک شکل بروز نمی­کند. اما یادگیری بطور کلی عبارت است از تغییرات پایدار در فتار بالقوه فرد در اثر تجربه.
بسیاری از روانشناسان تجربه را تعامل فرد با محیط و داد و ستد تعریف می­کنند و می­گویند یادگیری و تجربه جز داد و ستد با محیط نیست.
به عنوان مثال کودک بعد از تولد، تقریباً اطلاعات ذهنی وی صفر می­باشد ولی وقتی در محیط به معنی عام قرار می­گیرد یعنی محیط اجتماعی، فرهنگی .... در اثر این تعامل با محیط تغییراتی در ذهن و رفتار وی ایجاد می­شود که آن را یادگیری می­گوییم.
حال بحث اینجاست که آیا بچه در محیط آموزشی و در کلاس مسائل را یاد می­گیرد؟ جواب خیر است. زیرا انسان از بدو تولد و وقتی که با محیط در تعامل هست شروع می­کند به یادگیری، حال سؤال دیگری اینجا مطرح می­شود پس چرا آموزش می­دهیم و یا تدریس می­کنیم؟
ما می­خواهیم با اینکار شرایط را مطلوب و تغییرات علمی بوجود آوریم.
به عنوان مثال:
یک گیاه یا یک بذر رشد می­کند اما مهندس کشاورزی با تغییر ژنتیکی آن می­خواهد حداکثر از آن بهره­برداری کند. ما هم در آموزش همین کار را انجام می­دهیم. من در گذشته نمی­دانستم پایتخت فلان جا کجاست. امروز یاد گرفتم، من نمی­دانستم باران چگونه بوجود می­آید. اما امروز دقیقاً‌ برای من حل شده است و می­فهمم باران چیست؟
گاهی من باورها و گرایشات نداشتم و امروز باور در من ایجاد شد. تمایلی ایجاد شد این همان یادگیری است.
اولی را می­گوییم تغییرات شناختی، تغییراتی که در ساختار ایجاد می­شود.
دومی را می­گوییم تغییرات در حیطه و حالات عاطفی است یعنی در حالات و گرایشها است. بعلاوه ما مهارت داریم بخصوص مهارتهای علمی مثل اتومبیل سواری که آن را یاد می­گیریم خلاصه آنکه ما تلاش می­کنیم . تغییرات ثابت باشد. نه اینکه امروز یادبگیریم و فردا از یاد ببریم . بخصوص تجاربی که نقش علمی دارد و حساب شده است و در نتیجه فرایند آموزش کسب شد. حالا این سؤال پیش می­آید که چه عواملی در یادگیری مؤثر است؟ آیا ما به عنوان معلم و آمورش دهنده هستیم که موجب یادگیری فرد می­شویم و یا آیا میزان یادگیری شاگردان فقط محصول فعالیتهای ماست. نه خیر . عوامل زیادی هستند که بر یادگیری اثر می­گذارند چه در جهت شدت و ارتقای یادگیری و چه از جهت بازتاب یادگیری .
من در اینجا عناصری را اشاره خواهم کرد که اگر معلم گرامی به آن توجه کند، می­تواند فوق­العاده در فرایند تدریس اثر بخش باشد. به عبارت دیگر معلم بفهمد در یادگیری چه عناصری دخالت دارد.
نکته اول آمادگی است:
یعنی از نظر مراحل رشد به آمادگی لازم برسد. چون اگر من از نظر مراحل رشد به آن درجه نرسم که بتوانم مفاهیم انتزاعی را درک کنم، اگر شما بخواهید آن مفاهیم را به من یاد دهید من نمی­فهمم. کاری که در مدارس گذشته انجام می­شد. دانش آموز در مراحل ابتدایی کلمات بسیار انتزای و مفاهیم ذهنی که قابل لمس نباشد را نمی­فهمد. آنها مفاهیمی را می­فهمند که قابل دسترس باشد و تجربه کند. چون اکثر بچه­ها تقلید ذهنی ندارند ممکن است آن را حفظ کنند اما فردا آن را از یاد می­برند در این صورت ما نمی­­توانیم آن را یادگیری بگوییم چرا؟ چون از نظر آمادگی به آن مرحله نرسید.
دو کودک در سن 4 و 5 سالگی را در نظر بگیرید. دو لیوان را پر از آب کنید. یک لیوان با قطر بیشتر یک لیوان با قطر کمتر اما ارتفاع بیشتر و بعد به کودک بگویید آب کدام لیوان بیشتر است ، وی به آن لیوانی که ارتفاع بیشتری دارد اشاره خواهد کرد. پس این دیداری است. بنابراین مطالبی را که آموزش می­دهیم بایستی به همراه آن مراحل رشد را در نظر بگیریم، مخصوصاً آمادگی علمی بچه­ها را و باید دقت کنیم و ببینم که:
1.آیا فرد زمینه درک و فهم آن را دارد از لحاظ رشد ذهنی .
2.آیا پایه علمی (پیش زمینه ) دارد یا نه. اگر به این مراحل آموزش توجه نکنیم. انتظار یادگیری نمی­توانیم داشته باشیم.
نکته دوم عنصر انگیزش است.
ما آن قسمت از مفاهیم و پدیدها را به ذهن می­سپاریم که برای ما انگیزه ایجاد کند و ما آن را دوست بداریم . و براساس نیاز ما باشد.
بنابراین در کلاس درس یا هر محیط دیگری اگر موضوع درس و آموزش مورد رغبت و علاقه شاگرد نباشد نمی­توانیم انتظار یادگیری داشته باشیم.
لذا انگیزش نیروی است که به فعالیتهای ما جهت و شدت می­بخشد و هر قدر فعالیتهای آموزشی همره با محرک باشد. برانگیزاننده­تر خواهد بود و میزان یادگیری هم در این راستا بالا می­رود.
نکته سومی که دریادگیری اثر می­گذارد افکار متعارض است.
پس دقت کنید آنجایی که بچه­ها خود به یادگیری و به کشف می­پردازند، برایشان ایجاد انگیزه می­کند و لی آنجایی که معلم بسته­بندی شده اطلاعات را در ذهن او فرمی می­کند برای او جالب نیست، و انگیزه ایجاد نمی­کند لذا معلم باید سبکهای یادگیری و علائق و رغبتهای شاگرد را بشناسد و براساس آن آموزش دهد. چون بچه­ها اسفنج یا ابر نیستند که هر چه بپاشیم آنها جذب کنند. محیطهای آموزشی مان اگر محیط پرچالش همراه با فعالیت و کنجکاوی باشد مطلوب است نه اینکه در یک مکانی بنشیند و فقط حرفهایمان را یاداشت کند. اما افکار متعارض چیست؟ افکار متعارض زمانی بوجود می­آید که دانش آموزان چیزهای تازه و حیرت­انگیز، متناقض و پیچیده را تجربه کنند. انسان وقتی به فکر فرومی­رود و به تلاش ذهنی می­پردازد که مسائل برایش روشن نباشد و پیچیدگی داشته باشد. لذا یکی از راههایی که می­توانیم ایجاد انگیزه کنیم . طرح سؤال برای اوست. بنابر این معلم خوب معلمی نیست که هر روز یک مشت اطلاعات را به خورد شاگرد بدهد بلکه معلم خوب، معلمی نیست که روش یادگیری را به بچه­ها بیاموزد .
پس وقتی شاگرد با سؤال و مسائل روبرو نشد و با افکار متعارض درگیر شد به فکر فرو می­رود، تلاش می­کند و در نهایت یاد می­گیرد. این برای معلم بسیار مهم است. به عبارت دیگر معلم خوب معلمی نیست که به سؤالات پاسخ بدهد. معلم خوب معلمی است که در پایان کلاس سؤالاتی را برای بچه­ها ایجاد کند.
نکته چهارم در عوامل مؤثر بر یادگیری، اسنادها ی علمی است.
شاید این لغت ناآشنا باشد ما تئوری را در روانشاسی دآریم تحت عنوان تئوری اسنادها، به زبان ساده­تر .
اسنادها این است که ما موفقیت و شکست خود را به چه عواملی نسبت می­دهم. اگر دانش­آموزی باشم که شکست خود را به عواملی نسبت بدهم که خارج از کنترل من است، دراینجا من برای موفقیت بیشتر تلاش نمی­کنم چون فکر می­کنیم نه شانس دارم نه معلم دراختیار من است. بنابر این برای بهبود کار خود تلاش چندانی از خود نشان نمی­دهم .
اگر به شاگردان یاد بدهیم شکست یا موفقیت خود را به تلاش خود نسبت بدهند و واقعاً‌ مسوولیت شکست را بپذیرند، چون تلاش و کوشش در اختیار خودش است تلاش بیشتری از خود نشان می­دهد چون اگر به عواملی غیر از خود نسبت بدهد دچار افسردگی خواهد شد. اکثراً می­بییم که افراد بدگمان می­گویند .من بدشانسم. او فکر نمی­کند که عامل اصلی شکست خودش است. البته این حرف. دلیل بر نبودن موانع نیست.
معمولاًدر بعضی از مدارس مشاهده معلمی که در کلاس درس حاضر می­شود و به بچه­ها می­گوید ­در­­خصوص این درس نگران نباشید، همین گفتن این کلمه سبب
می­شود که شاگرد درس نخواند و نمره نیاورد او نمی­گوید من تلاش نکردم می­گوید معلم به من نمره نداد. در حالی که توصیه من این است. معلم خوب وقتی وارد کلاس شد بگوید این درس بسیار با اهمّیت است. زمانی موفق خواهید شد که تلاش کنید و بگویید من قول می­دهم دانش آموزانی که تلاش کنند صد درصد موفق­اند. اینها نکاتی است که بسیار مهم هستند.
اهداف آموزش عامل مهم یادگیری در امر یادگیری است شما می­دانید هر چند هدفها ارزشمند باشد، انسان لاش بیشتری از خود نشان می­دهد.
به عنوان مثال ما در گذشته وقتی که دانش­آموز بودیم بیشتر تلاش می­کردیم، چون اهداف ما مشخص و در عین حال ارزشمند بود،‌ می­خواستیم موقعیت خود را ارتقاء دهیم اما امروزه هدف برای دانش­آموزان مبهم است. بنابراین معلم فعالیتها را باید جوری تنظیم کند که براساس نیاز باشد در آن صورت است که شاگرد احساس
می­کند، برای رشد لازم باید حرکت و فعالیت کند. به همین خاطر تنظیم هدفها. ایجاد هدفهای با ارزش فوق­العاده در یادگیری افراد مؤثر است.
به عنوان مثال:
دانش­آموزی که برای رفتن به دانشگاه درس می­خواند در مقایسه با دانش آموزی که تنها به فکر گرفتن دیپلم است فعالیت بیشتری از خود نشان می­دهد و بیشتر تلاش می­کند، پس هرچه هدف ارزشمند­تر باشد. تلاش بیشتری صورت می­گیرد.
نکته دیگر که دریادگیری مؤثر می­باشد تجارب گذشته فرد است.
یعنی اینکه من مفاهیم را بگونه­ای مفهمم که زمینه فهم آن را داشته باشم . به عبارت دیگر جهان بیرون را براساس ساخت شناختی خودم می­فهمم . اگر پابه علمی نداشته باشم مفاهیم را نمی­فهمم.
محیط یادگیری، تجهیزات، فضای عاطفی و علمی مطلوب کلاس هم بسیار مهم و مؤثر است. روش تدریس معلم بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از معلمین هستند که با روشهای خوب ایجاد انگیزه می­کنند و بعضی از معلمین با روشهای نامطلوب موجب رکود یادگیری شاگرد می­شوند.
نکته دیگر : سبکهای یادگیری است.
ما سبکهای مختلفی برای یادگیری داریم. به عنوان مثال، بعضی­ها در حال قدم زدن بهتر یادگیرند و یا اینکه زیر نوشته کتاب خط بکشند. و یا اول صبح بخوانند اینها را سبکهای یادگیری گویند.
معلم باید بفهمد سبکهای یادگیری بچه­ها چگونه است. و تلاش کند فضای تربیتی را جوری سازماندهی کند که با سبکهای یادگیری بچه­ها همراه باشد. بنابراین عوامل بی­شماری در یادگیری بچه­ها دخیل است. تنها تدریس معلم ملاک نمی­باشد، بعضی از عوامل را معلم می­تواند دستکاری کند و بعضی خارج از کنترل او است. ولی اگر معلم محدودیتها را بشناسد و فضای آمورشی را بنحو مطلوب تنظیم نماید در نتیجه می­تواند موجب یادگیری بهتر و آسانتر دانش­آموز شود.

کاربرد نظریه های یادگیری در آموزش

کاربرد نظریه های یادگیری در آموزش
دیدگاه اسکینر ، رفتارگرایی
اما شرطی شدن فعال است که تفاوت زیادی با پاولف دارد در شرطی شدن کلاسیک یا پاولفی اول محرک بعد پاسخ ، در حالی که در شرطی شدن فعال اسکینر اول پاسخ است بعد محرک یعنی ارگانیسم فعالیتی را انجام می­دهد . بعد در مقابل آن فعالیت ما یک محرک خوشایند را وارد محیط می­کنیم و تقویت می­نماییم که در نتیجه آن رفتار تثبیت می­شود .
در اینجا به سه مفهوم تقویت مثبت ، تقویت منفی و تنبیه اشاره می­کنم و توصیه می­کنم اگر بخواهیم رفتار مطلوب شاگرد و ارگانیسم را تقویت یا افزایش دهیم از تقویت مثبت یا منفی استفاده می­کنیم .
تقویت مثبت: هر گاه ما در مقابل یک رفتار ، محرک خوشایندی را وارد محیط کنیم به نحوی که موجب افزایش رفتار مطلوب یا تثبیت رفتار مطلوب شود، تقویت مثبت است بنابراین محرک خوشایند محرکی است که تقویت کنند . باشد و این برای تثبیت است.
تقویت منفی چیست ؟ اگر ما یک محرک نا­خوشایند را از محیط حذف کنیم به نحوی که موجب افزایش رفتار مطلوب یا تثبیت رفتار مطلوب بشود تقویت منفی گویند .
به فرض مثال سروصدا در اینجا زیاد است من بجای اینکه به شاگردان تاکید کنم که گوش بدهید و دقت کنید باید سروصدا را حذف کنم تا این رفتار تقویت شود . روانشناسان رفتارگرا از جمله اسکینر به این دو عامل خیلی تاکید دارند .
اما تنبیه : اکثر معلمین ما علی­رغم اینکه در روانشناسی می­خوانند که تنبیهات تقویت کننده نیستند بلکه عامل باز دارنده­اند از این روش استفاده می­کنند . در تعریف علمی تنبیه آمده، هر گاه یک محرک ناخوشایندی یا بیزار کنند، را وارد محیط کنیم به نحوی که موجب متوقف یا کاهش رفتار نامطلوب بشود. آنرا تنبیه می­گوئیم. بهمین دلیل اکثر روانشناسان توصیه می­کنند در درجه اول از این محرک استفاده نکنند. اما اگر ناچار شدید بقول یکی از روانشناسان غربی، چاره­ای نیست، از این محرک استفاده کنید اما بلافاصله بعد از توقف رفتار نامطلوب، شروع کنید به تقویت رفتارهای مطلوب. تا آن رفتار مطلوب تقویت شود. بعضی­ها می­گویند. شما بجای اینکه بیایید رفتارنامطلوب خود به خود خاموش شود. به نظر من دیدگاه اسکینر یا شرطی شدن فعال در نظام آموزشی ما، چه جنبه منفی و چه جنبه مثبت آن کار آیی داشته و دارد. ولی متأسفانه ما به همان اندازه که به تقویت کنندها توجه داریم به همان اندازه به تنبیه توجه می­کنیم. به محضاینکه شاگرد رفتار نامطلوب را انجام داد، سریع او را تنبیه می­کنیم توصیه می­کنم هرگز از تنبیه استفاده نکنید مگر سایر روشها جواب ندهد. چون تنبیه باز دارنده نه تقویت کننده .
نوع دیگر از یادگیری که در مبحث یادگیری اجتماعی به آن اشاره شد و عزیزان حتماً‌ در این باره باید به کتابهای روانشناسی مراجعه کنند. آزمایش باندورا است. بسیاری از یادگیریهای ما از طریق مشاهده است. چنانچه باندورا آمد و گروهی از بچه­های پیش دبستانی را به 5 گروه تقسیم کرد.
گروه اول: هر روز بچه­ها حالت تهاجمی یک فرد واقعی را به یک آدمک که بصورت ماکت بوده می­دیدند.
گروه دوم: هر روز این صحنه را بصورت فیلم می‎دیدند.
گروه سوم: همین صحنه را بصورت فیلم کارتونی مشاهده می‎کردند.
گروه چهارم: هیچ نوع فیلمی را نمی‎دیدند.
گروه پنجم: فیلم یا رفتار احترام آمیز را مشاهده می‎کردند.
باندورا رفتار پرخاشگرانه همه اینها را مشاهده کرد. به نظر شما در کدام گروه این رفتار پرخاشگری بیشتر بود؟ در سه گروه این رفتار مشاهده شد اما آن گروهی که این جریان برایشان جالب بوده، اثرش از همه بیشتر بود. و جالب اینجاست که در گروه چهارم که هیچ فیلمی را ندیدند یک مقدار خشونت مشاهده می‎شد، اما در گروه   پپنجم حتی پرخاشگری طبیعی بچه ها نیز کاهش یافت. همه اینها می‎تواند رفتار ما باشد. در مدرسه، مثلاً معلم به بچه ها تأکید می‎‎‎کند که به موقع سرکلاس بیایند. اما خود دیربیاید و زود برود. آیا بااین عملکرد می‎تواند در سازماندهی و نظم بچه ها تأثیر گذارباشد؟ یا به صورت الگو باشد؟ پس الگو پذیری، یادگیری از طریق مشاهده است. بنابراین بسیاری از رفتارها، از جمله رفتار دبیر و مدیر مجموعه و پرسنل آن باید به گونه‎ای باشد که برای بچه ها الگو باشد. این یک نوع یادگیری است. اما یادگیریی که ما به آن اشاره کردیم ، یادگیری شناختی و براساس بنیش و بصیرت است. بیشتر یادگیری ما در اثر تفکر است، فکر کردن، اندیشیدن. رابطه ها را کشف کردند و شاید بگوییم ما دائماً فکر می­کنیم. باید گفت هر فکری منجر به یادگیری نمی‎شود.
بفرض مثال: ما در کلاس نشسته‎ایم اما فکرمان بیرون از کلاس است هر چقدر تلاش می‎کنیم فکرمان را کنترل کنیم. نمی‎شود و فکر دائماً فرار می­کند این را می‎گویند تداعی آزاد، این نوع تفکر است اما ما نمی‎خواهیم آن را آموزش دهیم و گاهی خیال‎بافی داریم. یعنی تفکر در اختیار من است ولی ذهن من صحنه هایی را که می‎بیند ریشه در واقعیت ندارد بعلاوه تفکر عادی روزانه هم مد نظر نمی‎باشد.
ما می‎خواهیم تفکر منطقی را یاد بدهیم. تفکری که ذهن را هدایت کند و جهت بدهد برای حل مسأله‎ای روبرو می‎شوم، ذهن جهت پیدا نماید برای حل مسأله در این صورت می‎توان گفت آن تفکر، منطقی است و عزیزان برا مطالعه بیشتر درخصوص تفکر منطقی می‎تواند به کتاب دکترشریعتمداری مراجعه کنند.
در این خصوص هم آقای « اسمیت » ‌و « ولفویش» نگاهی بسیار دقیق دارند. البته ممکن است یک مقدار فهم این مسأله برای ما مشکل باشد. آنها تفکر منطقی را به سه جنبه تقسیم کردند.
یک بخش که احساس می‎کند یعنی مجموعه اطلاعاتی که از حواس و ذهن می‏رسد.
قسمت دوم آن حافظه است که تفکر ما را می­سازد مثل بعضی اطلاعات ضبط شده در ذهن.
تخیل یعنی آن تصورات و اندیشه­های سه بعدی، مثلاً‌ همین الان می­توانیم خانه­مان را ببینیم این تخیل است. بخصوص در ادبیات ما این مسائل زیاد است. مثل خیال روی تو امشب که دارد طرف مقابل را تجسم می­کند. پس اگر تنها به حواس و حافظ متکی باشیم باز هم تفکر منطقی نیست. اگر تخیل، ریشه در حواس و ساخت شناختی من نداشته باشد آن خیال بافی است و باز منطقی نیست . وقتی به تفکر منطقی گفته می­شود که تعادل بین احساس، حافظه و تخیل باشد.
بحث ما در کلاس این است .
استفاده از نظریه های شناختی این است که من به بچه­ها یاد بدهم از حواس خودشان به نحو مطلوب و صحیح استفاده کنند و بعضی از اطلاعات مخابره شده به ذهن را در حافظه نگه دارند. و در هنگام تفکر از اطلاعات گذشه خودشان استفاده کنند. و در عین حال نوآوری و تخیل خود را هم حفظ کنند. ما وقتی می­گوییم تفکر منطقی . چرا منطقی ؟ چون آن ریشه در واقعیات علمی دارد. ما باید به بچه­ها یاد بدهیم تا بین مجموعه اطلاعات تعادل برقرار کنند. و از طرفی می­گوییم تفکر منطقی تفکری است که مستدل ، همند و براساس یافته­های علمی باشد.
ما در دنیای تعلیم و تربیت نمی­خواهیم بچه ها بدون تکیه بر مبانی علمی پیشرفت کنند و بدون شواهد علمی نظر بدهند. اگر بتوانیم آن را جهت بدهیم می‎گوییم توانستیم، آنها را در جهت تفکر منطقی هدایت کنیم.
انشاءا... در بحث روشها، من یک مقدار درخصوص اینکه چگونه تفکر و آموزش را بکار بگریم اشاره خواهیم کرد و یا عزیزان را رجوع می‎دهم به کتابهای روانشناسی یا مقالاتی که در زمینه روانشناسی شناخت و تفکر بحث کردند.

نظریه های یادگیری

نظریه های یادگیری

اصولاً هر فعالیتی یک مبنای نظری دارد که منتج از یک سری تحقیقات و تابع یک اصول و شناخت کلیت یافته­ای است .

نظریه به معنای وسیع عبارتست از تعبیر و تفسیر حوزه ای از شناخت . در نتیجه براساس این تعریف، نظریه­های یادگیری اصول کلیت یافته­ای هستند در زمینه یادگیری و شرایط آن . یعنی نظریه­های یادگیری در واقع تحلیل کننده شرایط یادگیری است .

بسیاری از معلمین و دانشجویان بین نظریه و فرضیه تفاوت قائل نیستند یا اشتباه می­کنند وقتی می­گوییم فرضیه یعنی یک راه حل احتمالی علمی مسأ­له در برابر یک مسأ­له­ای که هنوز صحت و سقم آن تأیید و یا رد نشده است .

اما نظریه ها مجموعه ای از معرفت و دانش بشری هستند در حوزه­ای از مطالعات که دقیقاً به اثبات رسید ، این نظریه یا مجموعه تحقیقات یک کلیات دارند که مجموعه آنها را شامل می­شود . در واقع بر اساس آن کلیات است که شما می­توانید یک فعالیت را تعریف و تفسیر کنید بنابراین به معنای تأ­یید نشده هستند ، اما به این معنی نیست که مطلق باشد ، همین است و دیگر عوض نمی­شود ، خیر . پس نظریه قابل تغییر و تحول هست. در نظریه مجموعه عوامل در اختیار محقق نیست مخصوصاً در تحقیقات علوم انسانی و گیاهی ، گر چه اکثر نظریه­ها­یمان در روانشناسی تربیتی و یادگیری بر اساس تحقیقاتی است که در آزمایشگاه صورت گرفته و دقیقاً همان مراحل کنترل که در بقیه تحقیقات وجود دارد در اینجا حاکم است ولی با این حال ما نظریه را بعنوان یک قانون و قطعیت نگاه نمی­کنیم ولی نتایج تأ­یید شده و پذیرفته شده بر اساس کار محقّقان است .

نظریه­های مختلفی در زمینه یادگیری وجود دارد که ما آنها را در دو حوزه و قلمرو مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم .

حوزه رفتار گرایی یا نظریه­های شرطی

حوزه نظریه­های شناختی

دیدگاه این دو نظریه در مورد یادگیری و حتی در زمینه آموزش کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند. حال این سؤال مطرح می­گردد که اگر یادگیری یک مفهوم مشخص است ، پس چرا این همه نظریه­های مختلف وجود دارد و نقد زیاد شده است ؟

دلیل آن اینست که محقق و روانشناس بر اساس دیدگاه خود و یا از منظری که به یادگیری نگاه می­کند آنرا تعبیر و تفسیر می­کند بنابراین نگاه او درست است و غلط نیست . او از یک زاویه نگاه می­کند اما باید یادآور شد که نظریه نمی­تواند باز­گو کننده تمام مجموعه فرآیند یادگیری باشد .

اگر چه مقوله بحثمان در این حوزه و حیطه نیست و عزیزان باید به کتاب روانشناسی تربیتی و یادگیری مراجعه کنند . اما چون در جلسه قبل بحث ما تدریس و یادگیری بود لذا باید از نظریه یادگیری تا حدودی آشنا باشیم .

در نظریه رفتارگرایی افراد زیادی را دیدید که معروفترین آنها اسکینر و پاولف می­باشند. اما آنچه در روانشناسی تربیتی بیشتر مطرح می­باشد اسم اسکینراست که مترادف شده با رفتارگرایی رفتارگرایان اصولاً یادگیری را عبارت از ایجاد و تقویت رابطه و پیوند بین محرک و پاسخ در سیستم عصبی فرد می­دانند . اینها معتقدند یک نوع رابطه و پیوند عصبی بین محرک و پاسخ است که در فرد تغییر ایجاد می­کند .

البته دیدگاهها متفاوت است که مشهورترین آنها شرطی شدن کلاسیک یا شرطی شدن پاولوفی و یا شرطی شدن واکنشی است و دیگر نظریه شرطی شدن فعال است که بیشتر بنام اسکینر است ، که ما سعی می­کنیم برای نمونه اشاره کنیم . و بعد این نظریه­ها را تحت عنوان الگوهای یادگیری دنبال کنیم.

حال سؤال اینجاست که چرا ما نظریه­ها را تحت عنوان یادگیری دنبال کنیم ؟

می­گوئیم چون می­خواهیم کاربرد آن را بررسی کنیم بهمین دلیل نظریه­ها را تحت عنوان الگوهای یادگیری ذکر می­کنیم .

پس از دیدگاه رفتارگریان یا شرطی شدن ، یادگیری یا تغییر عبارتست از ایجاد و تقویت رابطه بین محرک و پاسخ در حالی که در نظریه شناختی برعکس است . آنها معتقدند یادگیری ناشی از شناخت، ادراک و بصیرت است اما به هیچ وجه شناختیها منکر نظریه رفتارگرایان نیستند چون هر کدام از آنها از زاویه­ای به قضیه نگاه می­کنند به قول مولوی « هر کسی از دید خود شد یار من وز درون من نجست اسرار من » بنابراین هر کس نظر خودشان را بیان می­کنند .

برای نمونه از رفتاریها ، نظریه سورن­لایت و از شناختیها هم نظریه « برونر » را مطرح می­کنیم و تیتروار آنرا مورد بحث و بررسی قرار می­دهیم .

همه شما با کاری که آقای سورون­لایت با گربه یا حیوانی که در قفس بوده انجام داده. آشنا هستید حیوان گرسنه است ، و وقتی که گرسنه است به تلاش می­افتد ، و حرکت می­کند و بطور نا­خودآگاه بر روی کفه قرار می­گیرد ، به محض اینکه روی کفه قرار گرفته غذا در اختیارش قرار داده می­شود. گربه ، کم کم از طریق آزمایش و خطا درمی­یابد که هرگاه غذا می­خواهد باید روی کفه قرار بگیرد بر همین اساس از نگاه سورون­لایت و اسکینر ، یادگیری چه در انسان و حیوان در اثر کوشش و خطا ایجاد می­شود . آنان برای تحلیل و حمایت نظری از بحث خودشان ، تحقیقات آزمایشگاهی زیادی دارند و سه قانون را مطرح می­کند .

یکی از این قوانین ، قانون آمادگی است ، قانون آمادگی یعنی چه ؟

یعنی اینکه فرد باید به یک مرحله از رشد و دانش برسد که بتواند موضوع را بفهمد ، مثلاً فردی چراغ نفتی دارد و می­خواهد روشن کند کبریت می­زند ولی روشن نمی­شود . فکر می­کند نفت ندارد و یا کبریت مشکل دارد ولی مشکل از آنها نیست با اندکی دقت متوجه می­شود فتیله به اندازه کافی بالا کشیده نشده که شعله بتواند به آن برسد.

بنابراین کار معلم در اصرار وزیدن برای آموزش دادن دانش­آموزان که از نظر ظرفیت عقلی و ذهنی به آن مرحله نرسیده مثل روشن کردن چراغ نفتی است .

قانون دیگری که آقای سورون­لایت در بحث مطرح می­کند ، قانون اثر است

یعنی بین محرک و پاسخ باید رابطه خوشایندی وجود داشته باشد . یعنی اگر گربه که بر روی کفه قرار گرفته بجای غذا ، کتک بخورد . آیا دوباره بر روی آن کفه قرار خواهد گرفت برای گرفتن غذا ؟ مسلماً خیر پس غذا ، یک عامل محرک خوشایند است .

در این آزمایش و خطا وقتی رفتاری از ارگانیسم سر زد . باید این رفتار همراه باشد با یک فرایند خوشایند تا موجب تثبیت شود . این یک قانون اثر است .

سومین قانونی که آقای سورون­لایت مطرح می­کند، قانون تمرین و تکرار است

ایشان معتقد است وقتی قانون اثر یعنی رابطه بین محرک و پاسخ خوشایند شد . اگر چنین رفتاری تکرار و تمرین شود ، بیشر تأثیر می­گذارد . بنابراین در نظامهای آموزشی ، فرهنگ تکلیف و تمرین دادن رایج شد ولی سؤال اینجاست که آیا هر نوع تکلیف و تمرین و یا تکراری موجب یادگیری خواهد شد . جای تأمل دارد و حتی خود آقای سورون­لایت در پایان کارهایش می­گوید ، هر تغییر تکراری موجب یادگیری نمی­شود و حتی ممکن است برخی از تمرینها موجب باز داشتن یادگیری و کندی یادگیری شود . مثل تمرینهایی که در گذشته اغلب مدارس داشند ، تمرینهای تکراری و بی­معنا و خسته کننده­ای که ما در طول تحصیلات داشتیم .

در اینجا سورون­لایت حداقل دو ویژگی برای تمرین مطرح می­کند

عامل شدت : به زبان ساده هر چه محرک در مقابل محرکی که ارائه می­شود خوشایند باشد و از شدت خوشایندی بیشتری بر­خوردار باشد ، یادگیری بیشتر خواهد بود یعنی اگر تمرینی که من انجام می­دهم احساس کنم علاقه­مند به این تمرین هستم ، آن تمرین مؤثر است و اگر تمرین با بی­میلی و با فشار انجام دهم ، نتیجه بخش نیست .

عامل تازگی : هر چقدر فعالیتی که ارگانیسم بخواهد انجام دهد ، تازگی داشته باشد ، یادگیری بیشتر است و هر چقدر مطالب تکراری و کهنه باشد و از تازگی برخوردار نباشد آن تمرین ، زیاد تمرین موثر نخواهد بود . بنابراین معلمان در امر تدریس و آموزش بچه­ها باید به این دو امر توجه داشته باشد و اگر دو عامل شدت و تازگی در تمرین حذف شود ، درس جذابیت خود را از دست می­دهد اما در نگاه شناختی«برونر» بعنوان یکی از شاخصه­های این نوع تئوری مطرح می­باشد .

در حالیکه رفتارگراها معتقدند که محیط یک عامل بسیار مهم در امر یادگیری است . همانطوری که اسکینر اشاره کرد و می­گوید با دستکاری عامل محیط می­توانیم موجب یادگیری آن موجود زنده شویم اما در دیدگاه شناختیها ، یادگیری را . تنها عامل محیطی نمی­دانند بلکه آنرا یک عامل درونی و ذهنی رابطه و شناخت پدیدها ، بصیرت و بینش تلقی می­کنند .

« برونر » در فرایند یادگیری بر چند عامل تاکید دارد

تاکید بر فرایند یادگیری : رفتارگراها به نتیجه بیشتر توجه می­کنند . مثل خودمان که چی یاد گرفتیم در حالیکه شناختیها مثل برونر به فرایند بیشتر توجه دارد . مثلاً چگونه یاد گرفتیم .

ممکن است یک دانش آموز در کلاس بیست بگیرد اما نه از طریق تجزیه و تحلیل و فهم و آزمایش بلکه فقط از طریق تکرار محض . « برونر » می­گوید : این واقعاً ارزشمند نیست . آن نتیجه­ای ارزشمند است که در فرایند مطلوب کسب شود و یا ممکن است محصول یک کارخانه­ای بسیار مرغوب باشد اما همین کالای مرغوب در اثر استثمار کارگر بوجود آمده باشد . کالایی ارزشمند است که در یک فرایند تولید عادلانه و در محیط سالم بوجود بیاید . بهمین خاطر برونر به فرایند بیشتر توجه می­کند .

تاکید بر ساخت شناختی­فرد فرد زمانی مسأله­ای را یاد می­گیرد که زمینه و پایه آن را در ذهن داشته باشد و اگر زمینه و پایه آنرا در ذهن نداشته باشد یادگیری صورت نمی­گیرد .

 تاکید بر بصیرت و شهود . یعنی کشف رابطه .

انگیزش درونی :

البته « برونر » انگیزه بیرونی را رد نمی­کند می­گوید شما وقتی شاگرد فعالیتی را انجام می­دهد پاداش می­دهید و او را تقویت می­کنید ولی تا چقدر ؟ بالاخره بجایی می­رسید که دیگر محرکهای شما تأثیر­گذار نیست . ایشان می­گوید : یادگیری اگر بر اساس انگیزه­های درونی باشد مثل شاگردی که پیشرفت و اعتبار را دوست دارد حتی اگر پدر و مادر توصیه کنند کمتر بخوان و کمتر کار کن ولی او علاقمند است چون انگیزه درونی دارد .

شناختیها به محرک درونی و انگیزهای درونی بیشتر بهاء می­دهند در حالیکه رفتارگراها به انگیزهای بیرونی بیشتر اهمیت می­دهند . این بدان معنی نیست که رفتارگراها انگیزهای درونی را قبول ندارند یا شناختیها انگیزهای بیرونی را . بنابراین معلم خوب ، معلمی است که در شرایط خاص تشخیص دهد کدام یک از محرکها را استفاده کند و تا بتواند محرکهای بیرونی را به محرکهای درونی تبدیل کند .