عزت نفس
یکی از روشهای مهم تقویت عزت نفس در کودکان، پذیرش آنان در همه شرایط است. همه کودکان به ویژه کودکانی که پا به مرحله رشد می گذارند باید از آزادی و استقلال نسبی برخوردار باشند. ولی آنچه که آنان باید بدانند این است که در این جهان افرادی زندگی می کنند که ممکن است به آنان صدمه بزنند و آنچه که والدین انجام می دهند حفظ آنان از دست این افراد است. فراموش نکنید که التیام احساسات سرکوب شده دوران کودکی به ویژه کودک بزهکار مشکل و سخت است.
تقویت عـــزت نفس کـــودکان
می گویند کودکان بزهکار به توجه، محبت و پذیرش بیشتری نیاز دارند. اغلب آنان احساس انزوا و جدایی می کنند که این امر آسیب پذیری آنان را نیز افزایش می دهد. به عبارت دیگر کودکانی که دارای حس خودارزشی هستند کمتر دچار بزهکاری می شوند. بنابراین چه باید بکنید تا عزت نفس را در کودکتان تقویت کنید. برای انجام این مهم چهار رکن وجود دارد. محبت، زمان، انضباط، پذیرش. بیشتر اوقات دوست داشتن کودکان خیلی ساده و آسان است و در برخی مواقع مشکل.
ابراز محبت به کودکی که پیوسته بی تربیت، ناسازگار و بدخلق است، همچون بیشتر کودکانی که دوران بلوغ را سپری می کنند، سخت است. جالب است بدانیم در این زمان است که او به محبت بیشتری نیاز دارد. والدینی که هم در دوران سرکشی و ستیز کودکان و هم در دورانی که کودکان نوپا می باشند و از شیرینی خاصی برخوردارند به آنان توجه می کنند در واقع پایه عزت نفس کودکانشان را می سازند. وقتی را که با کودکتان می گذرانید یکی دیگر از مواردی است که برای تقویت عزت نفس او مهم است. کودکان به زمان با کیفیت نیاز دارند. آنان به شما نیاز دارند تا در حیاط مدرسه و بازی وحتی در برخی زمانهای معمولی در کنارشان باشید. این بدین معنا نیست که شما باید کاملاً در همه احوال مراقب کودکانتان باشید. اغلب برای بیشتر کودکان فقط حضور والدین در خانواده کافی است. گاهی اوقات مشغله کاری در بیرون از خانه به قدری زیاد است که مجبوریم زمان خیلی کمی را با کودکانمان بگذرانیم هیچ چیز مشکل تر از این نیست که برای بودن با کودک زمان کافی پیدا کنیم، ولی باید بدانیم که این زمان برای رشد کودک اهمیت دارد.
حکمفرما کردن انضباط در خانواده کاری بس مشکل است.تنظیم قوانین منصفانه و به کار بستن آنها به طور منطقی می تواند مهارتهای هر پدر و مادری را آزمایش کند. مهم نیست که شما چه حد و حدودی رادرمورد کودکانتان بکار می برید زیرا آنان همواره در جستجوی راههایی برای شکستن این حد و حدود هستند. این امر طبیعی است. ولی کودکانی که از قوانین و حد و حدود آن تبعیت می کنند، احساس مهم بودن می کنند. مهم نیست که تا چه اندازه آنان ممکن است ازخود مقاومت نشان دهند.
یکی دیگر از ارکان عزت نفس در کودکان پذیرش است که انجام آن دشوار می باشد. برای والدین طبیعی است که نسبت به کودکانشان امیدواری زیادی داشته باشند. همه ما دوست داریم که کودکانمان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و یا بهترین شاگرد در کلاس درس باشند. ما از کودکانمان انتظارات زیادی داریم ولی آنان بیشتر انتظارات ما رابرآورده نمی کنند. یکی از روشهای مهم تقویت عزت نفس، پذیرش کودکان در همه شرایط است. هر کودکی دارای مشخصه منحصر به فرد خویش می باشد و از نقاط ضعف و قوت برخوردار است. به طور یقین ما باید انتظار داشته باشیم که کودکانمان تا آنجا که می توانند تلاش کنند. در هر صورت چه آنان در کاری به راحتی موفق شوند یا به سختی ازآن عبور کنند، تشویق کارهایشان و تصدیق قوه خود ارزشی برای آنان بسیار ضروری است.
تا آنجایی که می توانید وقت زیادی را با کودکتان بگذرانید. اگر شما بیش از یک فرزند دارید سعی کنید طوری وقت خود را تقسیم کنید که به هر یک از فرزندانتان زمان کافی اختصاص یابد. گرچه تنظیم زمان بندی بدین شکل مشکل است، ولی این مسأله برای رشد کودک ضروری است حتی اگر لازم باشد از فعالیتهای دیگر زندگی خود صرف نظر کنید. همیشه سعی کنید در لحظه های مهم زندگی فرزندانتان حاضر باشید. حضور در بازیهای مدرسه ای، مراسم اعطای جوایز و… لحظات مهمی هستند که طبیعتاً کودکان دوست دارند با شما سهیم شوند.
قوانین روشنی را تنظیم کرده و آنان را اجرا کنید. سعی نکنید در اجرای آن از تنبیه های مختلف استفاده کنید. کودکان اشتباه خواهند کرد و هیچکس همیشه از تمام قوانین پیروی نخواهد کرد. محدودیتها را استوار ولی دوستانه اجرا کنید.
به کودکان خود امیدوار باشید. به جای نصیحت کردن آنان برای انتخابهای بد، انتخاب خودآنان را مورد تمجید قرار دهید. همه کودکان دچار اشتباه می شوند. به کودکان کمک کنید که از اشتباهات خود پلی برای موفقیت بسازند. به احساسات کودکانتان احترام بگذارید. هرگز نسبت به تردیدها، ترسها، عقاید وافکار آنان بی اهمیت نباشید.
پیشرفت کودکانتان را ارج نهید. کودکانتان باید بدانند که شما از آنان انتظارتلاش فراوان دارید ولی ظرفیتهای آنان را نیز می شناسید پیشرفتهای آنان را تمجید کرده و هرگز آنها را به خاطر اشتباهاتشان شرمسار نمی کنید.
عقاید و ارزشهای خود را با کودکانتان درمیان بگذارید. با آنان صحبت کنید و به صحبتهایشان گوش فرادهید تا بدین وسیله به آنها اعتماد به نفس بدهید.
ارتباط در فرایند تدریس
اثر ارتباط معادل فارسی لغت Cormmunication است و به معنای پیوند دادن ، ربط دادن و نیز به معنای پیوند و رابطه بکار میرود. در فرایند آموزشی ، ارتباط عبارت است از برقراری رابطه بین دو فرد ، دو موضوع ، دو اندیشه یا بیشتر و به عبارت بهتر عبارت است از تفاهم و اشتراک فکر و اندیشه بین معلم و فراگیر یا فراگیران.
دید کلی
کلمه ارتباط بیشتر ، در علوم ارتباطات استعمال میشود و مفاهیم گوناگونی نظیر انتقال و انتشار آگاهیها ، اندیشهها ، ایجاد پیوستگی اجتماعی ، اشتراک فکری و همکاری عمومی را در بر میگیرد. ارتباط در فرایند آموزشی شامل تفاهم در سطح دانش ، فرهنگ و ارزشهای حاکم بر دو فردی که باهم ارتباط برقرار میکنند، میشود.
هر قدر جلوه اشتراک بیشتر باشد ، برقراری ارتباط سهلتر و مطلوبتر خواهد بود. همچنینی ارتباط یک جریان است یعنی مجموعهای از اعمال متداومدار که نتیجه خاصی را در پی دارد یا موقعیت جدیدی را بوجود میآورد. در واقع ارتباط عبارت است از وقایع و روابط پویا ، جاری ، مستمر و پیوسته در حال تغییر ، نه رویدادی ثابت.
سیر تحولی
هر یک از دانشمندان با توجه به دیدگاههای خاص خود ، تعریف خاصی از ارتباط ارائه داده است. بعضی از آنها ارتباط فن انتقال اطلاعات و افکار و رفتارهای انسانی از یک شخص به شخص دیگر گفتهاند و گروهی دیگر ، کلمه ارتباط را معرف تمام جریانهایی دانستهاند که بوسیله آن یک اندیشه میتواند اندیشه دیگری را تحت تاثیر قرار دهد.
دانشمندان علوم اجتماعی ، ارتباط را معنی تعامل اجتماعی بکار بردهاند و آن را منشا فرهنگ و عامل هر نوع تعالی اجتماعی ذکر کردهاند و در فرایند تدریس و یادگیری دانشمندان ارتباط را انتقال پیام از فرستنده (معلم) به گیرنده (فراگیر) مشروط بر این که محتوای پیام مورد نظر فرستنده به گیرنده پیام منتقل شود و بالعکس میخوانند.
طرز کار
برقراری ارتباط ، از نظر هدف و روش به شکل واحدی صورت نمیگیرد. اگر چه تفکیک هدف و روش ارتباط از هم در بسیاری از مواقع بسیار مشکل است، میتوان گفت که عامل مهم در تعیین روش برقراری ارتباط ، هدفی است که بوسیله فرستنده پیام (معلم) دنبال میشود. در هر صورت پیام به خودی خود دارای هیچ گونه هدفی نیست. هدف پیام بستگی مستقر به شرایط فرستنده و گیرنده پیام دارد بنابراین ، فرستنده و گیرنده پیام هستند که در شرایط خاص هدف ویژهای را در یک فرایند ارتباطی در نظر میگیرند و روش مناسب با آن را انتخاب میکنند.
نقش در زندگی و هر یک از ما در طول شبانه روز ، در هزاران جریان ارتباطی وارد میشویم، فقط برای اینکه در مخاطبان خود تاثیر بگذاریم و در فکر و عقیده و رفتارشان تاثیر بگذاریم در واقع هدف اساسی ما این است که خود را به صورت عامل موثری درآوریم که بتواند در دیگران ، در محیط و حتی در سرنوشت خویش تاثیر بگذاریم و از همه مهمتر به تمایلات و خواستههای خود جامه عمل بپوشانیم.
کاربرد
وقتی در آموزش و پرورش از ارتباط معلم و شاگرد صحبت میکنیم در واقع هدفهایی را همچون شناخت ، تاثیر ، کنترل و هدایت به ذهن میآوریم. به عبارت دیگر ، مجموعه فرایند آموزشی تلاشی است در جهت تغییر شرایط یادگیری و تحت تاثیر قرار دادن و کنترل فکری و رفتاری فراگیران . پیچیدگی نو تداخل روشهای ارتباطی در مدرسه (شفافی ، کتبی ، مستقیم و غیر مستقیم) باعث تداخل هدفهای ارتباطی میشود.
در نتیجه در یک فرایند ارتباطی ، چندین هدف و کاربرد نهفته میباشد. با پیشرفت علوم کاربرد و هدفهای ارتباطی پیچیده شده و ناگزیر جهت تحقق هدفهای پیچیده باید روشهای پیچیدهتری مطرح شوند. در هر صورت در هر الگوی ارتباطی ، فرد یا افراد ، موسسه یا گروهی به عنوان فرستنده یا منبع پیام برای برقرار ارتباط وجود دارد که این نقش در کلاس درس و فعالیتهای آموزشی به عهده معلم خواهد بود که در تحلیل فرستنده پیام شناخت سه متغیر در تسلط بر محتوا ، نگرشها و مهارت در علامتگذاری را که بالقوه نقش موثری در ارتباط دارند، نباید فراموش کرد.
عنصر مهم دیگر گیرنده پیام (فراگیر) است که به هیچ وجه در جریان ارتباط حالت انفعالی ندارد. از عناصر دیگر مهم در فرایند ارتباط عنصر تاثیر است که از برقراری ارتباط حاصل میشود و هدفی است که فرستنده از ابتدای ایجاد ارتباط باید به آن توجه داشته باشد.
چشم انداز
مطالعات و بررسیهای آموزشی نشان میدهد که درک مفاهیم تدریس شده بستگی به ارتباط مطلوب معلم با شاگرد دارد. به عبارت دیگر موفقیت یا شکست معلم در امر آموزش و ایجاد موقعیتهای مطلوب یادگیری و حتی اصلاح یا تقویت عوامل موثر در یادگیری تا حد زیادی بستگی به نوع پیام چگونگی انتقال آن و نحوه بازخورد شاگردان نسبت به پیام دارد.
به همین دلیل در جریان ارتباطهای آموزشی ، میتوان معلم را کلید و عامل اصلی کنترل و هدایت رفتار فراگیران و نیروی موثر در برقراری ارتباط و سودمندی آن در کلاس درس دانست؛ زیرا میتواند با توجه به بازخورد فراگیران ، شرایط و عوامل موثر ارتباط ، نوع کیفیت و سودمندی تفهیم و تفاهم را بیشتر کند و در نتیجه سطح و میزان یادگیری را افزایش دهد.
روش هایی برای مفید خواندن
مفید خواندن یعنی طوری بخوانید که پیام نویسنده را بدون صرف زمان زیاد، درک کنید. همچنین مفید خواندن، نوعی خواندن است که به شما کمک می کند با استناد به متون و موارد مرتبط بدون زحمت زیاد چیزی را که به دنبالش هستید درک کنید.
زمانی که مقاله ای را میخوانید یا کلا منظورتان از خواندن درک عمومی مطلب است دقت کنید که یادداشت برداری از مطالبی که میخوانید رابطه مستقیمی با کیفیت درک مطلب دارد.
آیا تابه حال اتفاق افتاده که متنی رو بخونید و بعدش متوجه بشید که اصلا منظور نویسنده رو درک نکردید؟
آیا تابحال شده که یه کوه از کتاب رو برای نوشتن یک مقاله بخونید ولی نهایتا نتونید به چیزی که دنبالش بودید برسید؟
اگر هریک از موارد بالا را تجربه کرده اید، نشانگر این است که شما بصورت مفید متن رو نخوندید. مفید خواندن با تعیین یک استراتژی متناسب با نوع متنی که میخوانید شروع میشود. در تعیین این استراتژی هدف از خواندن و طبیعت نوشته خود کمک شایانی محسوب میشوند. اهداف یک مطالعه و کتاب خواندن میتواند شامل یکی از موارد زیر باشد:
جمع آوری اطلاعات برای نوشتن یک مقاله
یادگیری یک موضوع یا درک یک تئوری
آماده شدن برای یک امتحان
در هریک از موارد فوق، طبیعت کتابی که میخواهید بخوانید به شما کمک خواهد کرد که چطور بخوانید، استراتژی که برای خواندن یک کتاب درسی لازم است، با استراتژی لازم برای خواندن یک رمان متفاوت است. لذا در زیر استراتژی های لازم برای خواندن دو نوع نوشته را ارایه میکنیم. امیدوارم مفید واقع شوند.
راهکارهای (استراتژیهای) مطالعهی متون آموزشی (آکادمیک):
ساختار و شیوهی نگارش متون آموزشی معمولا بصورت رسمی و قانونمند میباشد. ابن متون میتونند شامل کتب معمولی یا جزوات اساتید باشند. برای درک یک مطلب از متون و نوشته های آکادمیک شما باید با استراتژی های مفید مطالعه این نوع متون آشنا باشید. این استراتژی ها میتوانند شامل موارد زیر باشند:
?- خواندن بخش مقدمه کتاب و پیدا کردن نقطه تز (Thesis Point) و بررسی فهرست مطالب
?- بررسی دقیق جملات موضوعی (Topic Sentences). جملاتی که معمولا دیدگاه کلی از نوع مطالب موجود در یک پاراگراف را ارایه میدهند.
حالا اینهایی که در بالا اشاره شد یعنی چه؟
نقطه تز:
بخش مقدمه، جهت ارایه یک دیدگاه کلی از علت پدید آمدن کتاب ارایه میدهد. معمولا به عنوان نتیجه گیری این مقدمه و در پاراگرف آخر این بخش نقطه ای به نام نقطه تز (Thesis Ponit) وجود دارد. در این نقطه نویسنده مستقیما هدفش از نوشتن این کتاب را بیان میکند، پس با مطالعه دقیق این مقدمه میتوانید چهارچوب کلی از علت پیدایش کتاب را در ذهن خود تداعی کنید.
جمله موضوعی:
بعد از این که چهارچوب در ذهن شما نقش بست، باید تصویر داخل آن نیز در ذهن شما مجسم شود، پس شما باید شروع به خواندن کنید و ببینید که نویسنده چطور از ایده خود دفاع میکند.
جملات موضوعی یا همان Topic Sentence ها نقش مهم و کلیدی را در نقش بستن این تصویر ایفا میکنند، از آن جایی که این جملات موضوعی طبق استاندارد همیشه در ابتدای پاراگراف ظاهر میشوند و موضوع کلی پاراگراف را در اختیار شما قرار میدهند. دقت کنید که جملات موضوعی همواره نظریهای یا موضوعی را بیان میکنند که جملات دیگر پاراگراف یا آن را اثبات میکنند یا اطلاعات بیشتری راجع به آن در اختیار ما قرار میدهند. این جملات علاوه بر این که در ابتدای جمله ظاهر میشوند، امکان دارد بعضی وقت ها هم در انتهای جمله یا در اواسط آن ظاهر شود.
راهکارهای مطالعه کتب معمولی:
زمانی که یک کتاب معمولی و استاندارد مثل یک کتاب “پرستاری” مطالعه میکنید، با توجه به ساختار کلی کتاب میتوانید از اطلاعات آن استفاده کنید. ساختارهای متفاوتی شامل:
تقسیم بندی کتاب به فصول مختلف
تقسیم بندی کتاب به بخش های مختلف
تقسیم بندی بخش های مختلف به زیر بخش های دیگر
یکی از بهترین روشها برای استخراج مفاهیم و مطالب از زیر بخشها استفاده از جملات موضوعی میباشد. دقت کنید که اولین پاراگراف هر زیر بخش یک پاراگراف موضوعی بشمار میآید و ایده های کلی و عمومی آن زیر بخش را مطرح میکند. هم چنین پاراگراف آخر پاراگراف نتیجه گیری بحساب میآید که میتواند شما را در دسته بندی اطلاعات کمک کند. پاراگراف های میانی یا مثال یا ایده های حمایت کننده از پاراگراف اول میباشند.
سلسله مباحثی پیرامون تدریس اثر بخش
دکتر جواد حاتمی
عضو هیئت علمی گروه علوم تربیتی و مدیر دفتر نظارت و ارزیابی دانشگاه تبریز
در شمارهی پیشین به تبیین رشتهی تکنولوژی آموزشی و جایگاه آن در نظام آموزشی پرداخته شد. تکنولوژی آموزشی در برهههای مختلف زمانی، پارادایمهای مختلفی را تجربه کرده است و در هر مرحلهای مصادیق مشخصی از این حوزهی علمی مطرح گردیده است. امروزه مصداق بارز تکنولوژی آموزشی؛ نرمافزارهای آموزشی کامپیوتری و راهبردهای فکورانهی یاددهی – یادگیری است. در این شماره به معرفی «نقشههای مفهومی» (concept map) که در متون تخصصی این حوزه با اختصار CM بیان میشود، پرداخته میشود. موفقیت یک مدرس، در گرو تسلط به فنون تدریس و نیز آشنایی با راهبردهای یادگیری است. یعنی این که توان آن را داشته باشد که مخاطبان خود را در مورد نحوهی یادگیری صحیح و عمیق راهنمایی کند.
نقشههای مفهومی در سال 1972 در جریان برنامهی پژوهشی «ژوزف نواک» در دانشگاه کرنل بنیانگذاری شد. این ایده بر اساس نظریهی یادگیری معنادار «دیوید آزوبل» طراحی شده بود و از نظر رویکرد معرفتشناختی (epistemological) با رویکرد سازنده گرایی (constructivism) مطابقت دارد. ایدهی اصلی در روانشناسی آزوبل این است که یادگیری، با برقراری ارتباط بین مفاهیم و موضوعات جدید و مفاهیم موجود نگهداری شده در ساختار مفهومی یادگیرنده، اتفاق میافتد. از این رو ضرورت یافتن یک راه بهتر جهت ارایه به یادگیرندگان برای رسیدن به درک ذهنی روشن، ایدهی ارایهی دانش فراگیران به شکل نقشههای مفهومی را پدیدار کرد، به طوری که یک ابزار جدید، نه تنها برای استفاده در تحقیق، بلکه برای بسیاری از استفادههای دیگر در آینده متولد شد(نواک،2006).
بسیاری از کشورهای جهان در چند دههی گذشته با نگرانیهای فزایندهای را در این خصوص که نظام آموزشی، آمادگی کافی برای پرورش مهارتها و دانش لازم برای کار و زندگی توأم با موفقیت را در جامعهی پیچیدهی امروزی به شهروندان خود نمیدهد، مواجه بوده است. در واکنش به این دغدغهها، تلاش برای بهبود سیستم آموزشی، روشهای آموزشی و برنامهریزیهای آموزشی مورد هدف قرار گرفته است. در عین حال بسیاری از شیوههای آموزشی رایج و مقبول، متأثر از روشهای تدریس مبتنی بر دیدگاههای سنتیِ رفتارگرایانه هستند که اساساً تدریس را «بیان» و «انتقال» حقایق و اطلاعات به مخاطبان تلقی میکند. درست مثل پر کردن یک لیوان خالی. در حالی که روشهای مذکور در پرورش دانش و تواناییها ناموفق بودهاند.
برخلاف دیدگاههای قدیمی دیدگاههای جدیدتری دربارهی نحوهی یادگیری که به پرورش یادگیرندگان «فکور» تأکید دارد، رواج یافته است که از جملهی آنها دیدگاه سازندهگرایی است. در این دیدگاه یادگیری، فرایندی پویا و درونی است که در طی آن یادگیرندگان به شکلی فعال و با ارتباط دادن اطلاعات جدید به آنچه که قبلاً آموخته اند، به ساختن دانش اقدام میکنند. یعنی که دانش، وابسته به یادگیرنده است. روش آموزشی مبتنی بر سازندهگرایی روشی یادگیرنده- محور است که در آن بر شرکت فعال یادگیرنده در کسب دانش تأکید میشود. در رویکرد سازندهگرایی، بر اهمیت ساختن دانش از طریق ارتباط دادن پیش آموختهها با آموختههای جدید تأکید میشود. در این دیدگاه ارتباطی بین یادگیری پیشین و جدید جستجو میشود، پس افراد، شخصاً طرحوارهها یا نقشههای ذهنی خود را میسازند و در یادگیریهای جدید این نقشههای ذهنی بازنگری، گسترش و بازسازی میشوند. یکی ازرویکردهای آموزشی نوین که ریشه در فلسفهی سازندهگرایی دارد، «نقشهی مفهومی» است.
نقشهی مفهومی را میتوان ابزار ترسیمی تعریف کرد که مجموعهای از مفاهیم و معانی را در چارچوب مشخص با ارتباطهای منطقی به هم مرتبط میکند و دستیابی به یک یادگیری معنادار و عمیق که نقطهی مقابل یادگیری طوطی وار است را امکان پذیر میسازد. برنامهی درسی مبتنی بر نقشههای مفهومی مزیت فراوانی دارد و امروزه به یک حوزهی مطالعاتی میان رشتهایی تبدیل شده است. در سالهای اخیر در این زمینهی کنفرانس بینالمللی شکل گرفته است و هر دو سال یک بار برگزار میشود. سومین کنفرانس نقشههای مفهومی (CMC 2008) از بیست و یکم الی بیست و پنجم سپتامبر در دانشگاه تالین کشور استونی و دانشگاه هلسینکی کشور فنلاند برگزار شد. این کنفرانس با حضور پروفسور نواک برگزار شد و حضور دانشمندان حوزههای مختلف علمی در این کنفرانس که کاربرد نقشههای مفهومی را در حوزهی تخصصی خود تبیین میکردند، موجب شگفتی خود آقای نواک شده بود. مصاحبهی حضوری مؤلف با پروفسور نواک در کنفرانس 2008 حاکی از این است که راهبرد نقشههای مفهومی به یک بحث میانرشتهایی کاملاً کاربردی تبدیل شده است و بازار پر رونقی را برای تولید کنندگان نرم افزارهای کامپیوتری در آمریکا به وجود آورده است. به گفتهی وی موسسهی تحقیقاتی شناخت انسان و ماشین آمریکا (Institute for Human and Machine Cognition) نرم افزارهای متعددی را در این زمینه تولید کرده است که برای آموزشِ مفاهیم و مباحث در رشتههای مختلف علمی مورد استفاده قرار میگیرد.
سلسله مباحثی پیرامون تدریس اثر بخش
دکتر جواد حاتمی
عضو هیئت علمی گروه علوم تربیتی و مدیر دفتر نظارت و ارزیابی دانشگاه تبریز
در شمارهی پیشین به تبیین رشتهی تکنولوژی آموزشی و جایگاه آن در نظام آموزشی پرداخته شد. تکنولوژی آموزشی در برهههای مختلف زمانی، پارادایمهای مختلفی را تجربه کرده است و در هر مرحلهای مصادیق مشخصی از این حوزهی علمی مطرح گردیده است. امروزه مصداق بارز تکنولوژی آموزشی؛ نرمافزارهای آموزشی کامپیوتری و راهبردهای فکورانهی یاددهی – یادگیری است. در این شماره به معرفی «نقشههای مفهومی» (concept map) که در متون تخصصی این حوزه با اختصار CM بیان میشود، پرداخته میشود. موفقیت یک مدرس، در گرو تسلط به فنون تدریس و نیز آشنایی با راهبردهای یادگیری است. یعنی این که توان آن را داشته باشد که مخاطبان خود را در مورد نحوهی یادگیری صحیح و عمیق راهنمایی کند.
نقشههای مفهومی در سال 1972 در جریان برنامهی پژوهشی «ژوزف نواک» در دانشگاه کرنل بنیانگذاری شد. این ایده بر اساس نظریهی یادگیری معنادار «دیوید آزوبل» طراحی شده بود و از نظر رویکرد معرفتشناختی (epistemological) با رویکرد سازنده گرایی (constructivism) مطابقت دارد. ایدهی اصلی در روانشناسی آزوبل این است که یادگیری، با برقراری ارتباط بین مفاهیم و موضوعات جدید و مفاهیم موجود نگهداری شده در ساختار مفهومی یادگیرنده، اتفاق میافتد. از این رو ضرورت یافتن یک راه بهتر جهت ارایه به یادگیرندگان برای رسیدن به درک ذهنی روشن، ایدهی ارایهی دانش فراگیران به شکل نقشههای مفهومی را پدیدار کرد، به طوری که یک ابزار جدید، نه تنها برای استفاده در تحقیق، بلکه برای بسیاری از استفادههای دیگر در آینده متولد شد(نواک،2006).
بسیاری از کشورهای جهان در چند دههی گذشته با نگرانیهای فزایندهای را در این خصوص که نظام آموزشی، آمادگی کافی برای پرورش مهارتها و دانش لازم برای کار و زندگی توأم با موفقیت را در جامعهی پیچیدهی امروزی به شهروندان خود نمیدهد، مواجه بوده است. در واکنش به این دغدغهها، تلاش برای بهبود سیستم آموزشی، روشهای آموزشی و برنامهریزیهای آموزشی مورد هدف قرار گرفته است. در عین حال بسیاری از شیوههای آموزشی رایج و مقبول، متأثر از روشهای تدریس مبتنی بر دیدگاههای سنتیِ رفتارگرایانه هستند که اساساً تدریس را «بیان» و «انتقال» حقایق و اطلاعات به مخاطبان تلقی میکند. درست مثل پر کردن یک لیوان خالی. در حالی که روشهای مذکور در پرورش دانش و تواناییها ناموفق بودهاند.
برخلاف دیدگاههای قدیمی دیدگاههای جدیدتری دربارهی نحوهی یادگیری که به پرورش یادگیرندگان «فکور» تأکید دارد، رواج یافته است که از جملهی آنها دیدگاه سازندهگرایی است. در این دیدگاه یادگیری، فرایندی پویا و درونی است که در طی آن یادگیرندگان به شکلی فعال و با ارتباط دادن اطلاعات جدید به آنچه که قبلاً آموخته اند، به ساختن دانش اقدام میکنند. یعنی که دانش، وابسته به یادگیرنده است. روش آموزشی مبتنی بر سازندهگرایی روشی یادگیرنده- محور است که در آن بر شرکت فعال یادگیرنده در کسب دانش تأکید میشود. در رویکرد سازندهگرایی، بر اهمیت ساختن دانش از طریق ارتباط دادن پیش آموختهها با آموختههای جدید تأکید میشود. در این دیدگاه ارتباطی بین یادگیری پیشین و جدید جستجو میشود، پس افراد، شخصاً طرحوارهها یا نقشههای ذهنی خود را میسازند و در یادگیریهای جدید این نقشههای ذهنی بازنگری، گسترش و بازسازی میشوند. یکی ازرویکردهای آموزشی نوین که ریشه در فلسفهی سازندهگرایی دارد، «نقشهی مفهومی» است.
نقشهی مفهومی را میتوان ابزار ترسیمی تعریف کرد که مجموعهای از مفاهیم و معانی را در چارچوب مشخص با ارتباطهای منطقی به هم مرتبط میکند و دستیابی به یک یادگیری معنادار و عمیق که نقطهی مقابل یادگیری طوطی وار است را امکان پذیر میسازد. برنامهی درسی مبتنی بر نقشههای مفهومی مزیت فراوانی دارد و امروزه به یک حوزهی مطالعاتی میان رشتهایی تبدیل شده است. در سالهای اخیر در این زمینهی کنفرانس بینالمللی شکل گرفته است و هر دو سال یک بار برگزار میشود. سومین کنفرانس نقشههای مفهومی (CMC 2008) از بیست و یکم الی بیست و پنجم سپتامبر در دانشگاه تالین کشور استونی و دانشگاه هلسینکی کشور فنلاند برگزار شد. این کنفرانس با حضور پروفسور نواک برگزار شد و حضور دانشمندان حوزههای مختلف علمی در این کنفرانس که کاربرد نقشههای مفهومی را در حوزهی تخصصی خود تبیین میکردند، موجب شگفتی خود آقای نواک شده بود. مصاحبهی حضوری مؤلف با پروفسور نواک در کنفرانس 2008 حاکی از این است که راهبرد نقشههای مفهومی به یک بحث میانرشتهایی کاملاً کاربردی تبدیل شده است و بازار پر رونقی را برای تولید کنندگان نرم افزارهای کامپیوتری در آمریکا به وجود آورده است. به گفتهی وی موسسهی تحقیقاتی شناخت انسان و ماشین آمریکا (Institute for Human and Machine Cognition) نرم افزارهای متعددی را در این زمینه تولید کرده است که برای آموزشِ مفاهیم و مباحث در رشتههای مختلف علمی مورد استفاده قرار میگیرد.
ارتباط به عنوان عامل مؤثر در فرآیند یاددهی- یادگیری
ارتباط انسانها اساس شکل گیری جامعه انسانی به معنای واقعی است و بدون آن هرگز فرهنگ به عنوان خصیصه جامعه انسانی پدید نمی آید. سوروکین جامعه شناس مشهور بر این نکته تاکید دارد که یکی از شاخصهای ورود به عصر حسی، کاستی یا اختلال در ارتباط انسانی است. فقدان ارتباط به معنای سکون نسبی در حیات انسانی و مانعی در راه هر نوع تعالی اجتماعی است.
یک معلم و مدیر موفق نیز کسی است که ضمن شناخت استعدادها، تواناییها و علایق و رغبت شاگردان، ارتباط مناسبی را هم برقرار نماید. او باید بتواند پیام خود را به طور مناسب و برای تأثیر، تغییر و کنترل آنها انتخاب کند زیرا تدریس و فراهم کردن زمینه های لازم برای تغییر در ساخت دانش و علاقه و انگیزه فراگیران بدون ارتباط مطلوب، هرگز حاصل نخواهد شد.
ارتباط، در زبان لاتین از کلمه Communication مشتق شده است و معناهای گوناگونی مانند گزارش دادن، بیان نمودن، منتقل کردن، پیوند دادن، تماس گرفتن، منتشر کردن و شرکت دادن از آن استنباط می گردد (معتمد نژاد، 1375).
از نظر دستوری کلمه ارتباط مصدر عربی باب افتعال است و در فارسی به صورت مصدری و به معنای بستگی و پیوستگی به کار می رود.
تعریف مفاهیم ارتباط
ادوین امری (1967) در کتاب «مقدمه ای بر ارتباطات جمعی» برای ارتباط این تعریف را ارائه داده است: «ارتباط، عبارت است از فن انتقال اطلاعات و افکار و رفتارهای انسانی از یک شخص دیگر.» به طور کلی هر فردی برای ایجاد ارتباط با دیگران و انتقال پیامهای خود به ایشان از وسایل مختلف استفاده می کند. برای مثال وقتی انسان می خندد با نگاه و لبخند، نشاط خود را به دیگری نشان میدهد. همچنین هنگامی که شخصی به شخص دیگر صبح بخیر می گوید با بیان شفاهی، دوستی و صمیمیت خویش را به او می فهماند.
کلودشانون و وارن ویور در تعریف ارتباط می گویند:
«کلم? ارتباط معرف تمام جریانهایی است که به وسیله آن یک اندیشه می تواند اندیشه دیگری را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارت دیگر ارتباط، سبب می شود که وجدان دیگران، تصاویر، مفاهیم، تمایلات، رفتارها و آثار روانی گوناگونی پدید آورد».
انجمن بین المللی تحقیقات ارتباط جمعی درباره ارتباط تعریف زیر ارائه نموده است. «وقتی بحث ارتباط می شود منظور روزنامه ها، نشریه ها، مجلهها، کتابها، رادیوها و تلویزیونها، ارتباطات دور (تلفن، تلگراف، پست و. . . ) است». همچنین ارتباط، چگونگی تولید و توزیع کالا و خدمات مختلفی را که وسایل و فعالیتهای فوق به عهده دارند و مطالعات و تحقیقات مربوط به محتوای پیامها و نتایج آثار آن ها را در برمی گیرد. ریموند ویلیامز انگلیسی در کتاب «ارتباطات» خود درباره تعریف ارتباط چنین می نویسد:
«کلمه ارتباط در زبان انگلیسی از قدیم به معنای انتقال افکار، اطلاعات و رفتارها از شخصی به شخص دیگر به کار رفته است اما اکنون این کلمه به معنای راه و وسیله حمل و نقل از مکانی به مکان دیگر نیز استعمال می شود. البته بهتر است وسایلی را که جهت انتقال افکار و اخبار و رفتارهای انسانی از شخصی به شخص دیگر استفاده می شود، ارتباطات نامید. از جمله دستگاههای چاپ، تلفن، فیلم، رادیو، تلویزیون»؛ در تعریفی بسیار موجز لاندبرگ، شراگ و لارسن ارتباط را عبارت از انتقال معانی یا پیام از طریق چندین نماد می دانند. به نظر این سه دانشمند زمانی که انسانها از طریق نمادهایی چند به تأثیر بر یکدیگر می پردازند در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته اند. یکی از بهترین تعریفهایی که تا کنون درباره ارتباط بیان شده است متعلق به چارلزکولی جامعه شناس آمریکایی به شرح زیر است:
«ارتباط، مکانیسمی است که روابط انسانی بر اساس و به وسیله آن به وجود می آید و تمام مظاهر فکری و وسایل انتقال و حفظ آنها در مکان و زمان برپایه آن توسعه پیدا می کند. ارتباط حالات چهره، رفتارها، حرکات، طنین صدا، کلمات، نوشتهها، تلگراف، تلفن و تمام وسایلی که اخیراً در راه غلبه بر مکان و زمان ساخته شده اند همه را در برمی گیرد.»
در تعریف کولی در مورد ارتباط که جامعترین تعریف محسوب می شود، چند عنصر وجود داد که با تجزیه و تحلیل آنها اهمیت پدیده ارتباط و نقش وسایل ارتباطی در جوامع معاصر به خوبی آشکار می گردد. این عناصر عبارتند از:
1. نخستین اندیشه مهم موجود در این تعریف، آن است که ارتباط را مبنای اساسی روابط انسانی تلقی می کند.
2. اندیشه مهم دیگر آن معرفی ارتباط به عنوان جریان خاصی است که روابط انسانی با استفاده از آن عملاً برقرار می گردند.
3. در این تعریف به عنصر دیگری که می توان آن را نمادگذاری و مظهرسازی (کلمات، علامات، تصویر و مانند آن) نامید و لازمه برقراری ارتباط بین انسانهاست نیز اشاره کرد.
4. آخرین عنصر، وسیله انتقال است که موضوع و محتوای روابط انسانی (اطلاعات، افکار، تمایلات، تجربه ها و نظایر آن) را از شخصی به شخص دیگر یا از گروهی به گروه دیگر منتقل می کند.
از تعریف فوق استنباط می شود که ارتباط رابطه انسانی را از حالت جوهر به مرحله وجود می رساند و از حالت بالقوه به حالت بالفعل در می آورد و به آن واقعیت تاریخی می دهد. به عبارت دیگر باید گفت رابطه انسانی بدون ارتباط مانند عکس یا تصویری است که هنوز ظاهر نشده یا مشخصات و حدود آن آشکار نگردیده است. یک موضوع دیگر در این تعریف، مکانیسم ارتباط است. کولی ارتباط را یک مکانیسم یا ترکیب و جریان خاصی می داند که معمولاً ضمن آن پیامهای شخصی یا گروهها که منشأ و منبع ارتباط نامیده می شوند، اغلب با نشانهها و علامات مخصوص (رقم، کلمه، صدا و . . . ) از طرف فرد یا مرکز فرستنده ارتباطگر یا تهیه کننده پیامها رمز گذاری می گردند و با استفاده از یک وسیله یا مجرا یا شبکه ارتباطی منتقل یا پخش می شوند و پس از دریافت از طرف فرد یا مرکز گیرنده و تبدیل نشانه و مرز به زبان عادی به مخاطب یا مخاطبان ارائه می گردد.
پس ارتباط، انتقال پیام به دیگری و اساس شکل گیری جامعه است.
در فرآیند آموزش، ارتباط عبارت است از برقراری رابطه بین دو فرد، دو موضوع، دو اندیشه یا بیشتر و به عبارت بهتر، تفاهم و اشتراک فکر و اندیشه بین معلم و فراگیر یا فراگیران.
به بیان دیگر ارتباط، عبارت است از انتقال پیام از فرستنده (معلم) به گیرنده (فراگیر) مشروط بر آنکه محتوای پیام مورد نظر فرستنده به گیرنده پیام منتقل شود و بالعکس .
براساس مفاهیم و تعاریف ارائه شده اینگونه استنباط می شود که فقط انتقال یک پیام نمی تواند به مفهوم ارتباط باشد. در جریان انتقال باید نوعی اشتراک دانستهها بین فرستنده و گیرنده پیام وجود داشته باشد تا هر دو بتوانند یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهند و تغییرات لازم را به وجود آورند.
هدف از برقراری ارتباط
هدف از برقراری ارتباط تأثیر گذاشتن بر دیگران است و عامل مهم در تعیین روش برقراری ارتباط نیز هدفی است که به وسیله فرستنده پیام دنبال می شود. چنانچه ارسطو، ارتباط را عبارت از جستجوی یک راه و روش با استفاده از امکانات موجود برای ترغیب و اقناع افکار و عقاید میداند. پیام به خودی خود دارای هیچگونه هدفی نیست. هدف پیام بستگی مستقیمی به شرایط فرستنده و گیرنده پیام دارد. در واقع، هدف اساسی افراد یا هر فرستند? پیام، این است که خود را به صورت عامل موثری در آورد تا بتواند بر دیگران، بر محیط و حتی بر سرنوشت خویش تأثیر بگذارد و از همه مهمتر به تمایلات و خواستههای خود جام? عمل بپوشاند. بنابراین فرستنده و گیرند? پیام هستند که در شرایطی خاص هدف ویژهای را در یک فرآیند ارتباط در نظر می گیرند. لذا چنانچه پیام مورد نظر فرستنده به گیرنده منتقل شود و عکس العملهای گیرنده به فرستنده منعکس نگردد، اصولاً ارتباطی برقرار نشده است. بدین لحاظ است که بهترین معلم را بهترین برقرارکننده ارتباط می نامند. لازم است ذکر شود که مطالع? امر ارتباط در آموزش و تدریس دو جنبه اساسی را شامل می شود؛ یکی شناخت و درک وسیع و همه جانبه ای از وسایل پیچیده ارتباطی و دیگری درک کامل چگونگی استفاده از این وسایل در برقراری ارتباط.
» عوامل موثر در یادگیری
البته ممکن است در اینجا سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس ، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد ، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند، از میان برد.
البته ممکن است در اینجا سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس ، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد ، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط مانند نور ، هوا ، تجهیزات و امکانات آموزشی. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی ، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نمی شود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد ، رابطه شاگردان با هم ، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان ، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار موثر میتواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت ، ترس ، اضطراب ، نومیدی ، شک و تردید میتوانند در فعالیتهای آموزشی از همه امکانات یاد شده برخوردار باشد، شاگرد را به کنجکاوی و تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود واردار میسازد. البته محیط و موقعیت تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار میسازد. البته محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی ، استعداد ، نیاز و گرایش شاگردان باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مسالهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مساله ، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. به هر حال ، امکانات محیط آموزشی ، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات ، وضع اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خانواده نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر میتواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم
در کنار شرایط و امکانات آموزشی نیرویی انسانی و بویژه معلم ، از مهمترین عوامل تشکیل دهنده محیطهای آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست. اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی میپردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی میکند، موقعیت آموزشی مناسب را بوجود میآورد و با شناخت استعداد ، علایق و توانایی شاگردان ، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت میکند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر چه کنجکاوی و ارضای آن را بدیهی ترین احتیاجات شاگردان است. اگر معلم با نظریه ها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیتهای علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس ، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد. زیرا شاگرد که همواره علاقمند به فکر کردن است. در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد. یادگیری بدون تلاش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
کسی که میخواهد یاد بگیرد باید فعالیتی متناسب با علایق و توان خود داشته باشد. و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس برای شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ایجادکننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بجای انتقال اطلاعات ، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهی آن خواهد پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا به حل مسائل نایل شوند.
با چنین روشی ، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرا میگیرد. بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد، طرز کار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مساله را خواهد آموخت و در فرِآیند یادگیری ، ابتکار و خلاقیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه به کل به جای جز
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل ، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار میدهد و ارتباط آنها را روشن میسازد. به نظر ایشان ، اجزا به تنهایی بیمعنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن میشود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد طرح یا کل ، عناصر را مشخص میسازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط میدهد.
مطالعه فرایند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل به جز روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر میکند. اجزا به تنهایی بیمعنی و نامربوط هستند و در طرح و کل ، معنی پیدا میکنند. البته کل معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تک تک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمیشود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا با هم و تا این ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نیستند.
در جریان تدریس ، معلم باید در حد امکان ، ابتدا مطالب درسی را به صورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنین رابطه آنها با کل ، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جز با مشخص کردن روابط جز با کل ، قدرت تحلیلی در فراگیران میدهد و در نتیجه یادگیری معنیدار میشود. به عبارت دیگر ، حفظ و فکر و تکرار ، جای خود را به فهم و اندیشه میدهد.
تمرین و تکرار
برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش، هنوز این سوالها مطرح است : تمرین و تکرار چه نقشی در فرآیند یادگیری دارد؟ آیا پیشرفت یادگیری مستقیما تابع تکرار است؟ اگر چنین نیست، شرایط تمرین و تکرار چیست؟ مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است؟ تکالیف تکراری مدارس میتواند برای شاگردان مفید باشد یا نه؟