الدرس السابع : درس هفتم :
(( الجبلُ الرصین : کوه استوار ))
نجیب الکیلانـﻰّ
کانت الزِّنزانةُ صامتةً و فـﻰ رُکْنٍ من أرکانِ الزنزانةِالصّامتةِ الْمُظْلِمَةِ، کان شیخٌ لم یکُن لسانُه یَکُفّ عن التسبیحِ و الدعاءِ
سلول زندان ساکت بود و در کنار ستونی از ستون های سلول زندانِ ساکتِ تاریک، پیر مردی بود که زبانش از ستایش خدا و دعا باز نمی ایستاد
أحسّ تباشیرَ الفجر فَاتجه الیدَلوالماء فلَم یَجد به قطرةً واحدةً فَتَذکّر أنّ السّجانَ قدأمرَ أن یُحرَمَ منالماءکوسیلةٍ من وسایل الضغط والتعذیب فَضَرَبَ بِکفَّیْهِ التُّرابَ قائلاً: ﴿ فَلم تَجِدوا ماءً فَتَیَمَّموا...﴾ جاء السجّان وصاح:
سپیده صبح را احساس نمود به سمت سطل آب رفتپس یک قطره در آن نیافت به یاد آورد که زندان بان دستورداده است از آب محروم شود به عنوانک وسیله فشار وشکنجه پس کف دستهایش را به خاک زد در حالی که می گفت: اگر آبی پیدا نکردید پس تیمم کنید ... زندانبان آمد وفریاد کشید
اِنْهَضْ من مکانِک! سَتَعْرفُ الیومَ کیف نَفُکُّ عُقْدةَ لسانِک:
از جایت بلند شو! می دانیم امروز چگونه گره ی زبانت را بازکنیم
و أمامَ الْمَحکمةِ العسکریَّة وقف الشیخُ فـﻰ هُدوءٍ عجیب،
و در برابر دادگاه نظامی پیرمرد با آرامش عجیبی ایستاد
سأله الرئیسُ قائلا : لماذا قاتَلْتَ دَوْلَتَنا؟ - لِکَونها دولةً باغیةً... طاغیةً... معتدیةً علینا.
رﺋـیس دادگاه از وی چنین پرسید: -چرا با دولت ما مبارزه کردی؟-چون که دولتی ظالم...سرکش و متجاوز به ما بود
إذا أطْلَقْنا سَراحَک، ماذا تفعل؟ - أعودُ لِلْجهادِ فـﻰ سبیل اللّه. لماذا تَکْرَهُنا هکذا؟
اگر ما تو را آزاد کنیم، چکار می کنی؟ - به جهاد کردن در راه خدا باز می گردم. - چرا این چنین از ما بدت می آید؟
. منطقٌ عجیبٌ حقّاً... لِأنّکم طُغاةٌ و ظَلَمةٌ... هل تَنْتَظِرون أن أفْرِشَ لکم الطّریقَ بالوُرودِ و أقولَ لکُم:
واقعاً سخن شگفت آوری است ... برای اینکه شماها سرکش و ستمگرید ... آیا انتظار دارید که راه را با گل ها برایتان فرش کنم وبه شما بگویم:
أیُّها اللُّصوصُ! هذا بیتـﻰ، اِسْرِقوا... و هذهِ رَقَبَتـﻰ اِقْطَعوها.
ای دزدان! این خانه ی من است، بدزدید ... واین گردن من است، آن را ببرید!
کَذِبْتَ أیُّها الشیخُ... نحن دُعاةُ نورٍ و معرفةٍ و عدلٍ.
دروغ گفتی ای پیرمرد ... ما دعوت کنندگان به سوی روشنایی و شناخت و عدالت هستیم . -
- یا قاتِلى الأنبیاء و الأبریاء و یا مُخَرّبـﻰ الدّیارِ! إنَّنا لا نؤْمِنُ بِکُم، إذْ لیس لِلشّیاطینِ رسالةُ نورٍ و معرفةٍ و عدلٍ
ای قاتلان پیامبران و بی گناهان و ای ویران کنندگان خانه ها! بی شک ما به شما ایمان نمی آوریم، زیرا شیطان ها پیام نور و شناخت و عدالت ندارند ادامه مطلب ...